کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرد 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اسیر
لغتنامه دهخدا
اسیر. [ اَ ] (ع ص ) گرفتار . مقیّد. محبوس . (غیاث ). دستگیر. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). دستگیرکرده . (مهذب الاسماء) (شرفنامه ٔ منیری ). مأسور. بسته . بندی . (غیاث ): و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً. (قرآن 8/76). اخیذ. (تفلیسی ...
-
فردالشجاع
لغتنامه دهخدا
فردالشجاع . [ ف َ دُش ْ ش ُ] (اِخ ) نام کوکبی است . (آنندراج ). فرد یا فردالشجاع کوکبی است . (از اقرب الموارد). رجوع به فرد شود.
-
فردوک
لغتنامه دهخدا
فردوک . [ ف َ ] (ع اِ) (اصطلاح بازی ) فرد: جوزوک و الا فردوک . (از دزی ج 2 ص 251). رجوع به فرد شود.
-
خبره پسند
لغتنامه دهخدا
خبره پسند. [ خ ِ / خ ُ رَ / رِ پ َ س َ ] (ن مف مرکب ) آنچه مورد تأیید اهل فن باشد. آنچه آنرا کارشناسان بپسندند. || مجازاً هرچیز نیکو از افراد یک نوع را گویند. فرد اعلی . فرد خوب . فرد کامل یکنوع .
-
ابذ
لغتنامه دهخدا
ابذ. [ اَ ب َذذ ] (ع ص ) فرد. مقابل زوج .
-
امریکایی
لغتنامه دهخدا
امریکایی . [ اِ ] (ص نسبی ) منسوب به امریکا. آمریکایی . || هر فرد از مردم آمریکا.
-
کمی بیشی
لغتنامه دهخدا
کمی بیشی . [ ک َ ] (اِ مرکب ) خلاصه ٔ جمعبندی فرد حساب از زیادی و یا کمی . (ناظم الاطباء).
-
صنتوت
لغتنامه دهخدا
صنتوت . [ ص ُ ] (ع ص ) فرد. یگانه . (منتهی الارب ). الفرد الحرید. (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
-
شراجة
لغتنامه دهخدا
شراجة. [ ش َ ج َ ] (اِخ ) زیدبن شراجه . شیخ است مر عوف اعرابی را و محدث مقری فرد. (منتهی الارب ).
-
بتنها
لغتنامه دهخدا
بتنها. [ ب ِ ت َ ] (ق مرکب ) منفرد. یگانه . تنها. فرد. جداگانه . (ناظم الاطباء).
-
برنامج
لغتنامه دهخدا
برنامج . [ ب َ م َ ] (معرب ، اِ) معرب برنامه . فرد جامع حساب . (منتهی الارب ). رجوع به برنامه شود.
-
شهچال
لغتنامه دهخدا
شهچال . [ ش َ ] (اِ مرکب ) به اصطلاح شطرنج ، شاه را گویند در صورتی که فرد باشد و بتواند حرکت کند. (ناظم الاطباء).
-
یک لو
لغتنامه دهخدا
یک لو. [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) رشته ٔ فرد و یکتا و یگانه . (ناظم الاطباء). || ورق دارای یک خال در پاسور.
-
یکانه
لغتنامه دهخدا
یکانه . [ ی َ / ی ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) فرد. تنها. یگانه . بی مانند. یکان . رجوع به یگانه شود.
-
یکی یکی
لغتنامه دهخدا
یکی یکی . [ ی َ ی َ / ی ِ ی ِ ] (ق مرکب ) یکی پس از دیگری . به توالی . پی هم . || فرداً فرد. هریک جداجدا. یکی بعد دیگری .