کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فردجان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فردجان
لغتنامه دهخدا
فردجان . [ ف َ دَ ] (اِخ ) یکی از دیه های قم است . (تاریخ سیستان چ بهار حاشیه ٔ ص 35). در این ده آتشکده ای کهنه و دیرینه بوده است و در این آتشکده آتش آذرجشنسف بوده است و این آتش از جمله ٔ آتشهایی بوده که مجوس در وصف و حق آن غلو کرده اند. (از کتاب الب...
-
فردجان
لغتنامه دهخدا
فردجان . [ ف ُ دَ ] (اِ) پنج روز باشد از آخر آبان ماه که از سال نشمرند و آن خمسه ٔ مسترقه است . (یادداشت به خط مؤلف ). || ماه اول پاییز. (ناظم الاطباء).
-
فردجان
لغتنامه دهخدا
فردجان . [ف َ دَ ] (اِخ ) قلعه ٔ مشهوری است در نواحی همدان از ناحیه ٔ جَرّا. (معجم البلدان ). ابن سینا در سال 412 هَ .ق . به فرمان سماءالدوله و به اتهام ارتباط با حاکم اصفهان علاءالدوله مدت چهار ماه در همین قلعه زندانی بود و رساله ٔ عرفانی حی بن یقظا...
-
جستوجو در متن
-
اسفندمذ
لغتنامه دهخدا
اسفندمذ. [ اِ ف َم َ ] (اِ مرکب ) روز سیم از خمسه ٔ مسترقه ٔ قدیم . (برهان ). روز سوم از فردجان . (سروری ). روز بیست وهشتم بهمن و سیم از پنجه ٔ دزدیده . رجوع به اسفندارمذ شود.
-
چراغان روز اسفند
لغتنامه دهخدا
چراغان روز اسفند. [ چ َ / چ ِ ن ِ زِ اِ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز سوم از فردجان ، که بتازی «خمسه ٔ مسترقه » گویند و فارسیان در آنروز جشن کنند و آتش افروزند. و در سروری است که در آن روز جشن چراغان کنند، نه شب . (آنندراج ). روز سوم اسفند ماه :...
-
تاج الملک
لغتنامه دهخدا
تاج الملک . [ جُل ْ م ُ ] (اِخ ) ابونصربن بهرام القوهی وزیر شمس الدوله ٔ دیلمی . مؤلف تتمه ٔ صوان الحکمه در ترجمه ٔ احوال ابوعلی سینا آرد: ... پس تاج الملک او [ بو علی ] را بمکاتبه باعلاءالدوله متهم ساخت و او را گرفت و در قلعه ٔ نردوان [ فردجان ؟ ] ...
-
پسر کاکو
لغتنامه دهخدا
پسر کاکو. [ پ ِ س َ رِ ] (اِخ ) محمدبن ابوالعباس دشمنزیار کاکویه مکنی به ابی جعفر و ملقب به علاءالدوله از دیالمه ٔ کاکویه صاحب اصفهان و مضافات . وی پسرخال والده ٔ مجدالدولةبن فخرالدوله بود و کاکویه بفارسی خال است . وی در زمان سلطان محمود غزنوی از جان...
-
جان
لغتنامه دهخدا
جان . (اِ) بقول هوبشمان از کلمه ٔ سانسکریت ذیانه (فکر کردن ) است . و بقول مولر و یوستی جان با کلمه ٔ اوستائی گیه (زندگی کردن ) از یک ریشه است ولی هوبشمان آنرا صحیح نمیداند. در پهلوی گیان شکل قدیمتر و جان شکل تازه تلفظ جنوب غربی است . و در کردی و بلوچ...