کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرخان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرخان
لغتنامه دهخدا
فرخان . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) ابن دابویه . رجوع به ذوالمناقب فرخان شود.
-
فرخان
لغتنامه دهخدا
فرخان . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) پسر اردوان آخرین پادشاه اشکانی است که به روایتی اردشیر پاپکان دختر او را به زنی گرفته است . هرتسفلد معتقد است که این مزاوجت واقع شده و دلیل او این است که اردشیر میخواسته است با این مزاوجت دولت خود را به دوستی اشکانیان نیز ...
-
فرخان
لغتنامه دهخدا
فرخان . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) یکی از سرداران خسروپرویزاست . وی ملقب به شهروراز (گراز کشور) بود. او را رومِزان هم می گفتند. این سردار بلاد عظیم شام و بیت المقدس را گرفت و به محاصره ٔ قسطنطنیه همت گماشت ، اما چون برای عبور از بغاز بسفر وسیله ای نداشت از ...
-
فرخان
لغتنامه دهخدا
فرخان . [ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ فَرْخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). جوجه ها. جوجگان . رجوع به فَرْخ شود.
-
واژههای مشابه
-
فرخان بالا
لغتنامه دهخدا
فرخان بالا. [ ف َ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کهنه فرود بخش حومه ٔ شهرستان قوچان ، واقع در 3هزارگزی جنوب خاوری قوچان . ناحیه ای است جلگه ای ، معتدل و دارای 903 تن سکنه است . از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و بنشن است . اهالی به کشاورزی گذران می...
-
فرخان پایین
لغتنامه دهخدا
فرخان پایین . [ ف َ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کهنه فرود بخش حومه ٔ شهرستان قوچان ، واقع در سه هزارگزی جنوب خاوری قوچان . ناحیه ای است جلگه ای ، معتدل ودارای 840 تن سکنه است . از قنات مشروب میشود. محصول آنجا بنشن است . اهالی به کشاورزی گذران میکن...
-
فرخان زاد
لغتنامه دهخدا
فرخان زاد. [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) یا فرخزاد. وی کسی است که از طرف خسروپرویز مأمور گردآوری خراج عقب افتاده گردید و به دستور شاه ظلم بی پایان کرد و اموال بسیاری از رعایا را به زور گرفت . (از ایران در زمان ساسانیان کریستن سن ترجمه ٔ رشیدیاسمی چ 2 ص 470). ...
-
ماه فرخان
لغتنامه دهخدا
ماه فرخان . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) قریه ای است در چهار فرسنگی میانه ٔ مغرب و شمال اصطهبانات . (فارسنامه ٔ ناصری ). دهی از دهستان خیر است که در بخش اصطهبانات شهرستان فسا واقع است و 317 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
جستوجو در متن
-
فرخزاد
لغتنامه دهخدا
فرخزاد. [ف َرْ رُ ] (اِخ ) فرخان زاد. رجوع به فرخان زاد شود.
-
ابوحفص
لغتنامه دهخدا
ابوحفص . [ اَ ح َ ] (اِخ ) عمربن فرخان طبری . رجوع به عمر... شود.
-
فرخانی
لغتنامه دهخدا
فرخانی . [ ف َرْ رُ ] (ص نسبی )منسوب به فرخان که نام جد خاندانی است . (سمعانی ).
-
ابوالطیب
لغتنامه دهخدا
ابوالطیب . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] (اِخ )الفرخان . از وزرای آل بویه . رجوع به فرخان ... شود.
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عمر... رجوع به ابوبکر محمدبن عمربن حفصربن فرخان طبری شود.