کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرخاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرخاری
لغتنامه دهخدا
فرخاری . [ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به فرخار. (یادداشت به خط مؤلف ) : برخوردن تو باشد از دولت و از نعمت از مجلس شاهانه از لعبت فرخاری . منوچهری .چو بت ز کعبه نگونسار بر زمین افتندبه پیش قبله ٔ رویت بتان فرخاری . سعدی .رجوع به فرخار شود.
-
واژههای مشابه
-
نسیمی فرخاری
لغتنامه دهخدا
نسیمی فرخاری . [ ن َ می ِف َ ] (اِخ ) (ملا...) امیرعلیشیر نوائی نام او را در زمره ٔ «علمای اسلام که گاهی به نظم التفات می نمایند» ثبت کرده و آرد: ملانسیمی از ولایت فرخار است و دانشمند نیک است ، اما لوندی و بی قیدی نیز دارد. از اوست :بهر پیکان خدنگ او...
-
جستوجو در متن
-
خشار
لغتنامه دهخدا
خشار. [ خ ُ / خ َ ] (ص ) پیراسته . پاک کرده . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) : باغ دین و کشت دولت را به تیغکرد از خار و خس اعدا خشار.فرخاری (از آنندراج ).
-
ختار
لغتنامه دهخدا
ختار.[ خ َ / خ ُ ] (اِ) پاک کردن باغ و بستان و کشت زار ازعلف هرزه و خار و خلاشه . (از شرفنامه ٔ منیری ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری ) : باغ دین و کشت دولت را بتیغکرده از خار و خس اعدا ختار. فرخاری (از فرهنگ جهانگیری ).این کلمه و نظائر...
-
نگونسار
لغتنامه دهخدا
نگونسار. [ ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) وارونه . معکوس . سرته . نگوسار. نگون . پشت رو : دریده درفش و نگونسار کوس چو لاله کفن ، روی چون سندروس . فردوسی .نهاده بر اسبان نگونسار زین تو گفتی همی برخروشد زمین . فردوسی .بر او برنهاده نگونسار زین ز زین اندرآویخ...
-
لعبة
لغتنامه دهخدا
لعبة. [ ل ُ ب َ ] (ع اِ) لعبت . پیکر نگاشته . پیکر عموماً. (منتهی الارب ). || اُعجوبه : تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار!که در برابر چشمی و غایب از نظری . حافظ. || گول بیخرد که بدان فسوس کنند و بازی بازند. (منتهی الارب ). امروز گویند: فلانی لعبتی ...
-
نسرین
لغتنامه دهخدا
نسرین . [ ن َ ] (اِ) نام گلی است معروف و آن سفید و کوچک و صدبرگ می باشد وآن دو نوع است یکی را گل مشکین می گویند و دیگری را گل نسرین . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). از جنس گل سرخ است . (ناظم الاطباء). به عربی ورد الصینی خوانند. (برهان قاطع). نسترن گ...
-
برخوردن
لغتنامه دهخدا
برخوردن . [ ب َ خوَر / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) برخوردار شدن . منتفع شدن . نفعیاب شدن . (غیاث اللغات ). تمتع. استمتاع . فایده دیدن . تمتع بردن . متمتع شدن . بهره بردن . بهره مند شدن . سود بردن . استفاده کردن . کام یافتن . کامیاب شدن . حظ بردن . حظ در نعم...
-
حبیب خراسانی
لغتنامه دهخدا
حبیب خراسانی . [ ح َ ب ِ خ ُ ] (اِخ ) حاج میرزا... شاعر خراسانی از خاندان شهیدی . وی پسر حاج میرزا هاشم پسر میرزا هدایت اﷲ پسر میرزا مهدی خراسانی شهید در سال 1266 هَ . ق . در فتنه سالاری و ایامی که شهر مشهد در محاصره بوده پا به عرصه ٔ وجود گذاشت و پس...
-
حاجی سلیمان
لغتنامه دهخدا
حاجی سلیمان . [ س ُ ل َ ] (اِخ ) کاشانی از شعرای مائه ٔ دوازدهم و اوائل مائه ٔ سیزدهم هجری است . تخلص او صباحی و از مردم بیدگل ، از توابع کاشان میباشد وی در عصر امراء زندیه بود و با آنان ارتباط داشته و آنها را مدح گفته است و چون علیمرادخان زند، در او...
-
سار
لغتنامه دهخدا
سار. (اِ) سر. (برهان ) (جهانگیری ) (شعوری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). که به عربی رأس گویند. (برهان ). به این معنی در ترکیبات زیر آمده است : آسیمه سار، سرآسیمه . آسیمه سر. سیمه سار : من از بهر آن بچه آسیمه سارهمی گردم اندر جهان سوگوار. شمسی (یوسف و زلی...