کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرحانگیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فرح
لغتنامه دهخدا
فرح . [ ف َ رَ ] (اِخ ) ابن ابی بکربن فرح ارموی ، مکنی به ابی الروح . از مردم ارومیه و فقیهی فاضل و صالح بود. در نوغان طوس نزد شیخ محمدبن ابی العباس فقه آموخت . من [ یعنی سمعانی ] او را در آنجا دیدم و با من از ابی سعد ناصربن سهل بغدادی و محمدبن ابی س...
-
فرح
لغتنامه دهخدا
فرح . [ ف َ رَ ] (اِخ ) ابن انطون بن الیاس انطون . نویسنده ای محقق بود. در طرابلس تولد یافت و همانجا به تحصیل پرداخت و در سال 1315 هَ .ق . به اسکندریه رفت و سرپرستی مجله ٔ «الجامعه » را به عهده گرفت و شش سال هم نویسنده ٔ «صدی الاهرام » بود و نیز مجله...
-
فرح
لغتنامه دهخدا
فرح . [ ف َ رَ ] (اِخ ) تکتوک . از قبیله ٔ بطاحین از اعراب سودان است . او در شماربزرگان شعرای سودان و از مشاهیر عصر خود بود. شعرش نیکوست . درگذشت او به سال 1017 هَ .ق . / 1608 م . اتفاق افتاد. (از اعلام زرکلی از شعراءالسودان ص 260).
-
فرح
لغتنامه دهخدا
فرح . [ ف َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فلارد بخش لردگان شهرستان شهرکرد، واقع در 48هزارگزی جنوب خاوری لردگان و سی هزارگزی راه عمومی . ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل که دارای 133 تن سکنه است . از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات ، برنج و کتیرا است...
-
فرح
لغتنامه دهخدا
فرح . [ ف َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیگنان بخش بشرویه ٔ شهرستان فردوس ، واقع در پنجاه هزارگزی شمال باختری بشرویه و 12هزارگزی شمال باختری نیگنان . ناحیه ای است واقع در دامنه و گرمسیر که دارای 14 تن سکنه است . از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات ،...
-
فرح
لغتنامه دهخدا
فرح . [ ف َ رَ ] (ع مص ) شادمانی نمودن و فیریدن . (منتهی الارب ). گشاده شدن دل به لذت عاجل . (از اقرب الموارد). شاد شدن . (ترجمان القرآن جرجانی ). شاد شدن و دنه گرفتن . (تاج المصادر بیهقی )(مصادر زوزنی ). || (اِمص ) فیریدگی . (منتهی الارب ). سرور. (ا...
-
فرح
لغتنامه دهخدا
فرح . [ ف َ رِ ] (ع ص ) شادان و فیرنده . (منتهی الارب ). فارح . (اقرب الموارد). رجوع به فارح شود.
-
انگیز
لغتنامه دهخدا
انگیز. [ اَ ] (اِ) ریشه ٔ فعل انگیزیدن ، آنچه باعث انگیزش و تحریک باشد. محرک . انگیزه . (فرهنگ فارسی معین ) : گمان می برم که قصه ٔ دمنه انگیزحسودان باشد. (انوار سهیلی از فرهنگ فارسی معین ).آنکه می کشت مرا غمزه ٔ خونریز تو بودگرچه او کشت ولیکن همه انگ...
-
انگیز
لغتنامه دهخدا
انگیز. [ اَ ] (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان سراب است که 148 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کول فرح
لغتنامه دهخدا
کول فرح . [ ف َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایذه که در شهرستان اهواز واقع است و 140 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
فرح آباد
لغتنامه دهخدا
فرح آباد. [ ف َ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان اراضی نیزار بخش مرکزی شهرستان قم که دارای 30 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
فرح آباد
لغتنامه دهخدا
فرح آباد. [ ف َ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش زرند شهرستان ساوه که دارای 60 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
فرح آباد
لغتنامه دهخدا
فرح آباد. [ ف َ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حصن بخش زرند شهرستان کرمان ، واقع در 58هزارگزی باختر زرند و 6هزارگزی راه مالرو زرند به بافق . و دارای 37 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
فرح آباد
لغتنامه دهخدا
فرح آباد. [ ف َ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است جزء دهستان فراهان بالا از بخش فرمهین شهرستان اراک ، واقع در هفده هزارگزی جنوب خاوری فرمهین و دارای چهل تن سکنه است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
فرح آباد
لغتنامه دهخدا
فرح آباد. [ ف َ رَ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش سمیرم شهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).