کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرج ا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرج ا
لغتنامه دهخدا
فرج ا. [ ف َ رَ جُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن شمس الدین جوینی (صاحب دیوان ). وی یکی از چهار فرزند صاحب دیوان بود که به امر ارغون خان مدتی پس از قتل پدرش به سال 683 هَ .ق . به قتل رسید. رجوع به «از سعدی تاجامی » تألیف ادوارد براون ترجمه ٔ حکمت ص 32 شود.
-
فرج ا
لغتنامه دهخدا
فرج ا. [ ف َ رَ جُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن درویش الحویزی . مورخ ادیب امامی . نسبتش به حویزه است که در میان بصره و خوزستان است . او راست : 1- کتاب الرجال که دو مجلد بزرگ است در تراجم . 2- الغایة، در منطق و کلام . 3- الصفوة، در اصول . 4- تذکرةالعنوا...
-
واژههای مشابه
-
گل فرج
لغتنامه دهخدا
گل فرج . [ گ ُ ف َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان علمدار گرگر بخش جلفای شهرستان مرند واقع در 58هزارگزی شمال باختری مرندو 6هزارگزی راه شوسه ٔ جلفا و خوی . هوای آن معتدل و دارای 345 تن سکنه است . آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات و پنبه است . شغل اها...
-
فرج تبریزی
لغتنامه دهخدا
فرج تبریزی . [ ف َ رَ ج ِ ت َ] (اِخ ) بابافرج تبریزی معاصر فقیه زاهد بود. به مقبره ٔ کحیل مدفون است . (تاریخ گزیده ٔ حمداﷲ مستوفی چ لندن ص 788). با توجه به اینکه فقیه زاهد تبریزی در 572 هَ .ق . درگذشته است فرج تبریزی را نیز باید از مشایخ قرن ششم دانس...
-
فرج یافتن
لغتنامه دهخدا
فرج یافتن . [ ف َ رَ ت َ ] (مص مرکب )رهایی یافتن از هم و غم و گشایش یافتن : فرج یافتم بعد از آن بندهاهنوزم به گوش است آن پندها. سعدی .اگر عاشقی خواهی آموختن به مردن فرج یابی از سوختن . سعدی .راست گفتی که فرج یابی اگر صبر کنی صبر نیک است کسی را که توا...
-
فرج آباد
لغتنامه دهخدا
فرج آباد. [ ف َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در هفده هزارگزی شمال خاوری الیگودرز و سیزده هزارگزی شمال شوسه ٔ الیگودرز به گلپایگان . ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل و دارای 1075 تن سکنه است . از چاه و قنات مش...
-
فرج آباد
لغتنامه دهخدا
فرج آباد. [ ف َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شاهرود بخش شاهرود شهرستان هروآباد میانه . ناحیه ای است کوهستانی و معتدل که دارای 73 تن سکنه است . از سه رشته قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و حبوب است . اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. از صنایع...
-
فرج آباد
لغتنامه دهخدا
فرج آباد. [ ف َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قشلاق کلارستاق بخش چالوس شهرستان نوشهر، واقع درپنج هزارگزی شمال چالوس در کنار دریا. ناحیه ای است واقع در دشت ، معتدل و مرطوب و دارای 100 تن سکنه است .از رودخانه ٔ چالوس مشروب میشود. محصولاتش برنج و لبنیات...
-
فرج آباد
لغتنامه دهخدا
فرج آباد. [ ف َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قمرود بخش مرکزی شهرستان قم ، واقع در سی هزارگزی شمال خاوری قم . ناحیه ای است واقع درجلگه ، معتدل و دارای هفتصد تن سکنه . از رودخانه ٔ قره چای مشروب میشود. محصولاتش غلات ، پنبه و لبنیات است . اهالی به کشاو...
-
فرج آباد
لغتنامه دهخدا
فرج آباد. [ ف َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد، واقع در 33هزارگزی شمال باختری نورآباد و نه هزارگزی باختر شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر که دارای 150 تن سکنه است . از چشمه مشروب میشود. مح...
-
فرج آباد
لغتنامه دهخدا
فرج آباد. [ ف َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کناررودخانه ٔ شهرستان گلپایگان ، واقع در 12هزارگزی شمال گلپایگان و دوهزارگزی خاور شوسه ٔ گلپایگان به خمین . ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل و دارای 82 تن سکنه . از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات ، لبنی...
-
فرج قلی
لغتنامه دهخدا
فرج قلی . [ ف َ رَ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شرفخانه ٔ بخش شبستر شهرستان تبریز، واقع در پانزده هزارگزی باختر شبستر و دوهزارگزی شوسه ٔ صوفیان به سلماس . ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل که دارای 482 تن سکنه است . از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غل...
-
اخی فرج
لغتنامه دهخدا
اخی فرج . [ اَ ف َ رَ ] (اِخ ) زنجانی . وی مرید شیخ ابوالعباس نهاوندی است . روز چهارشنبه غره ٔ رجب سنه ٔ سبع و خمسین و اربعمائة (457 هَ . ق .) از دنیا رفته است . قبر وی در زنجانست میگویند. که ویرا گربه ای بوده است که هرگاه جمعی مهمانان بخانقاه شیخ تو...
-
چم فرج
لغتنامه دهخدا
چم فرج . [ چ َ ف َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خیران بخش مرکزی شهرستان شوشتر که در 65 هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 6 هزارگزی باخترراه شوسه ٔ مسجدسلیمان به اهواز واقع است . دشت و گرمسیر است و 250 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ کارون .محصولش غلات . شغل اهالی ...