کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرجار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرجار
لغتنامه دهخدا
فرجار. [ ف ِ ] (معرب ، اِ) معرب پرگار و آن آلتی باشد که بدان دائره کشند. (برهان ). بِرکار. بیکار. معرب پرگار فارسی . (از اقرب الموارد). رجوع به پرگار شود.
-
جستوجو در متن
-
پرکار
لغتنامه دهخدا
پرکار. [ پ َ ] (اِ) پرگار. فرجار. رجوع به پرگار شود.
-
پردال
لغتنامه دهخدا
پردال . [ پ َ ] (اِ) پرگال . پرگار. فرجار. آلة دایره کشیدن . (برهان ).
-
قمباسی
لغتنامه دهخدا
قمباسی . [ ق ُ ] (معرب ، اِ) پرگار. فرجار. این کلمه را ابن خلدون آورده است و اصل آن کمپاسه است که فرانسویها از آن کمپا گرفته اند.
-
پرگال
لغتنامه دهخدا
پرگال . [ پ َ ] (اِ) بر وزن و معنی پرگار است که افزار دایره کشیدن باشد. (برهان ). معرّب آن فرجار است : پای ازاین دایره بیرون ننهم یکسر موی گر سراپای چو پرگال کنندم بدو نیم . سلمان .|| سامان و جمعیت و اشیاء عالم . (برهان ).
-
دوارة
لغتنامه دهخدا
دوارة. [ دَوْ وارَ ] ع ص ) دواره . مؤنث دوار. || گرد. مدور. چرخش دار: له [ للصعتر ] ... اکلیل لیس علیه و هیئة الدوارة لکنه منقسم منفصل . (تذکره ٔ ابن البیطار.- دواره و قواره ؛ هر چیز ساکن را دَواره و قَواره گویند. (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ا...
-
بیکار
لغتنامه دهخدا
بیکار. [ ب َ ] (معرب ، اِ) معرب پرگار. فرجار: فیه [ فی حجر یهودی ] خطوط متوازیة کأنها خطت بالبیکار. (ابن البیطار). همان پرگار فارسی است . (از دزی ج 1 ص 136). برجار. برکار. (نشوءاللغة ص 94). || مشی علی البیکار؛ با دقت تمام راه رفت . || نظره علی البیک...
-
پ
لغتنامه دهخدا
پ . (حرف ) پ ِ یا پی یا باء معقوده یا باء فارسی ، نشانه ٔ حرف سیم است از حروف تهجی و آن یکی از حروف شفوی است . و این حرف خاص زبان فارسی باشد و عرب آنرا ندارد و در تعریب به باء و فاء بدل شود چون اَپرویژ اَبرویز (لقب خسرو دوم ) و پرگار و پالوده . فرجار...
-
گ
لغتنامه دهخدا
گ . (حرف ) گاف یا کاف غیرصریحه که عرب آن را قاف معقوده گوید و در یمن آن را تلفظ کنند چون فارسی زبانان . حرف بیست و ششم از الفبای فارسی است . این حرف در الفبای عربی نیست و در حساب جمل آن را = ک (بیست ) گیرند. و آواز آن میان جیم و کاف است . عبدالرشید ت...
-
پرگار
لغتنامه دهخدا
پرگار. [ پ َ ] (اِ) آلتی هندسی برای کشیدن دائره و خطوط. آلتی که ترسیم قِسی و دوایر را بکار رود. قلم آهنی دو شاخه که بدان دائره کشند. (غیاث اللغات ). افزاری است که بنایان و نقاشان بدان دایره کشند و معرب آن فرجار است . (برهان ). پرکار. پرکاره . پرکال ....
-
ج
لغتنامه دهخدا
ج . (حرف ) حرف ششم است از حروف الفبای فارسی و حرف پنجم از حروف هجای عرب و حرف سوم از حروف ابجد و بحساب جُمَّل نماینده ٔ عدد سه است . و نزد لغویان و اهل صرف و نحو نشانه است جمع را و در تجوید علامت خاصه ٔ وقف جائز است و از حروف مصمته و شجریه و محقوره و...