کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرتو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرتو
لغتنامه دهخدا
فرتو. [ ف َ ] (اِ) عکس که پرتو نیز گویند. (آنندراج ). پرتو. رجوع به پرتو شود.
-
جستوجو در متن
-
فرتور
لغتنامه دهخدا
فرتور. [ ف َ ت َ / تُو / ف َ ] (اِ) عکس . (فرهنگ اسدی ). عکس باشد و با رابع مجهول بر وزن مخمور نیز همین معنی را دارد. (برهان ) : بود مزدور رویت ماه جاویدچو فرتور جمال تست خورشید. شرف الدین رامی .فرتور می از قدح فتاده بر سقف سرا چو آب روشن . ؟ (از فره...
-
کشور
لغتنامه دهخدا
کشور. [ ک ِش ْ وَ ] (اِ) ترجمه ٔ اقلیم است که یک حصه از هفت حصه ٔ ربع مسکون باشد چنانکه گویند کشور اول و کشور دوم یعنی اقلیم اول و اقلیم دوم و هر کشوری به کوکبی تعلق دارد: کشور اول که اقلیم اول باشد به زحل و آن هندوستان است . دوم به مشتری و آن چین و ...