کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فربی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فربی
لغتنامه دهخدا
فربی . [ ف َ ] (ص ) به معنی فربه باشدکه در مقابل لاغر است . (برهان ). از اوستا تروپیثوه ، پهلوی فرپیه ، هندی باستان پراپیتو ، وخی فربی ، سریکلی فربه ، در اوراق مانوی به پارتی فربیو به معنی چاق است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). از: فر + پیه ؛ به معنی پیه...
-
جستوجو در متن
-
آکنده یال
لغتنامه دهخدا
آکنده یال . [ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) فربی . فربه . قوی . رجوع به آکندن شود.
-
بائکه
لغتنامه دهخدا
بائکه . [ ءِ ک َ ] (ع ص ) تأنیث بائک . فربه . فربی : ناقة بائکة؛ شتر فربه . ج ، بوائک .
-
ذاخر
لغتنامه دهخدا
ذاخر. [ خ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذخر. فربه . فربی .سمین . || ذخیره کننده . دست پس دارنده . پستائی کننده . یخنی نهنده . || (اِخ ) نام مردی .
-
بائک
لغتنامه دهخدا
بائک . [ ءِ ] (ع ص ) فربه . فربی : بعیر بائک ؛ شتری فربه . ج ، بُوَّک ، بُیَّک . (منتهی الارب ). || شتر ماده ٔ خوب جوان . || احمق .
-
حبتر
لغتنامه دهخدا
حبتر. [ ح َ ت َ ] (ع اِ) روباه . || (ص ) مرد کوتاه بالا. (منتهی الارب ). کوتاه محکم خلق . (مهذب الاسماء). کوتاه فربی . ج ، حباتر.
-
خوب گوشت
لغتنامه دهخدا
خوب گوشت . (ص مرکب ) لطیف گوشت : گفت هنگامی یکی شهزاده بودگوهری و پرهنر آزاده بودشد بگرمابه درون یک روز غوشت بود فربی و کلان و خوبگوشت .رودکی .
-
کروت
لغتنامه دهخدا
کروت . [ ک ُ ] (ص ) فربه باشد که در برابر لاغر است . (آنندراج ). فربی . چاق . (یادداشت مؤلف ) : گرچه در تألیف این ابیات نیست بی سمین غثی و بی غثی کروت . انوری .|| (اِ) نام ظرف آب . (غیاث اللغات ).
-
هرزه اندیش
لغتنامه دهخدا
هرزه اندیش . [ هََ زَ / زِ اَ ] (نف مرکب ) بداندیش . غلطاندیش . آنکه رای و اندیشه ٔ درست ندارد : بدین شکرانه داد آن هرزه اندیش دو پانصد بخته ٔ فربی به درویش .نزاری قهستانی .
-
آکنده گوشت
لغتنامه دهخدا
آکنده گوشت . [ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب )فربه . فربی . سمین . با گوشتی پیچیده . پرگوشت . با گوشتی سخت : کِناز؛ شتر آکنده گوشت . (السامی فی الاسامی ).
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم .[ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) مهرانی . ظاهراً شاعری باستانی است . و از او در لغت نامه ٔ اسدی بیت ذیل آمده است :ای تن ار تو کارد باشی گوشت فربی میبری چون شوی چون داسگاله خود نبری جز پیاز.
-
چاق و چله
لغتنامه دهخدا
چاق و چله . [ ق ُ چ ِل ْ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) (از اتباع ) تنومند. فربه . فربی . سمین . || سالم . صحیح . تندرست . و رجوع به چاق و فربه و سمین شود.
-
ازیب
لغتنامه دهخدا
ازیب . [ اِ ی َب ب ] (ع ص ) شدید. سخت : ازیب البأس . انّه لازیب البطش ؛ او سخت گیر است . (منتهی الارب ). || رکب ازیب ؛ برمکان فربی . زهار کلان . (منتهی الارب ).
-
حب مشرقی
لغتنامه دهخدا
حب مشرقی . [ ح َب ْ ب ِم َ رِ ] (اِ مرکب ) حبی است خرافی که گمان کنند خاصیت آن بزرگ و فربی کردن پستانهای خرد است . و شاید حب السمنة و حب الحنکلاء است .