کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فربه یا پرواری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زخم فربه
لغتنامه دهخدا
زخم فربه . [ زَ م ِ ف َ ب ِه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زخم درشت . ضربه ٔ بزرگ . ضربه ای که اثری عمیق و نشانی نمایان از خود بر جای بگذارد. زخم عمیق : گرسنه چو با سیر خاید کباب بفربه ترین زخمی آرد شتاب . نظامی .رجوع به زخم تیز شود. || زخم فربه شدن ؛ ...
-
شارل فربه
لغتنامه دهخدا
شارل فربه . [ ل ِ ف َ ب ِه ْ ] (اِخ ) شارل سوم . رجوع به شارل سوم شود.
-
جستوجو در متن
-
اکولة
لغتنامه دهخدا
اکولة. [ اَ ل َ ] (ع ص ) بز نازاینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بزی که آنرا جهت خوردن فربه کنند. (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گوسفند پرواری . (مهذب الاسماء). بز یا گوسپندی که فربه کنند خوردن را. پرواری .
-
احطاط
لغتنامه دهخدا
احطاط. [ اِ ] (ع مص ) دمیدگی آوردن روی یا فربه شدن و تهبج کردن : احطَّ وجهه . (منتهی الارب ).
-
ایداح
لغتنامه دهخدا
ایداح . (ع مص ) گرویدن یا اقرار کردن به ناچیز و باطل یا بخواری وبه فرمان برداری کسی که میکشد یا می برد آنرا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اقرار کردن یا گرویدن بباطل یا بمذلت و فرمانبرداری برای کسی که او را میکشد. (از اقرب الموارد). || گردن دادن بفرمان ...
-
علوفة
لغتنامه دهخدا
علوفة. [ ع َ ف َ ] (ع اِ) هرچه ستور بخورد آنرا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنچه از علف خورند. (ازلسان العرب ). ج ، عُلَف (اقرب الموارد)، عُلْف (منتهی الارب )، عَلائف . (لسان العرب ). عُلوفه (در تداول فارسی زبانان ). || (ص ) ناقه و گوسپند که عل...
-
لاشه کردن
لغتنامه دهخدا
لاشه کردن . [ ش َ / ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لاشه کردن سند یا قباله یا حجتی ، بیرون کردن امضای آن . باطل کردن آن . مهر و امضای آن را محو یا جدا کردن . کشیدن مهر و امضا.
-
نحوص
لغتنامه دهخدا
نحوص . [ ن ُ ] (ع مص ) نیک فربه گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سخت فربه شدن . (از اقرب الموارد). سخت فربه شدن ناقه ، یا فربهی مانع آبستنی وی شدن . و آن را نَحوص و نحیص گویند. (المنجد). || ادا کردن از حق کسی . (آنندراج ) (از منت...
-
تملح
لغتنامه دهخدا
تملح . [ ت َ م َل ْ ل ُ ] (ع مص ) فربه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فربه شدن شتر و عبارة الاساس : والشاة تملحت و ملحت اخذت شیئاً من الشحم . (از اقرب الموارد). اندک فربه شدن . یقال : تملحت الجزور تملحاً. (ناظم الاطباء). || توشه از نمک برداشتن یا ت...
-
جزجز کردن
لغتنامه دهخدا
جزجز کردن . [ ج ِ ج ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، آواز دیگ برآمدن هنگام سوختن یا بریان کردن گوشت یا دنبه در آن . (از یادداشت مؤلف ). برآمدن ِ صدای تف دادن یا بریان کردن گوشت یا پیازداغ .
-
توجیه کردن
لغتنامه دهخدا
توجیه کردن . [ ت َ / تُو ک َ دَ ](مص مرکب ) موجه ساختن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || توجیه کردن کلامی را؛ تأویل کردن آن . معنی به کلمه یا کلامی دادن . معنیی به عبارت یا کلمه یا عمل کسی دادن . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). تعبیرو تفسیر کردن . حجت و ...
-
دالی کردن
لغتنامه دهخدا
دالی کردن . [ دال ْ لی ک َ دَ ] (مص مرکب ) نوعی بازی دادن کودکان خاصه کودکان خردسال و شیرخواره را با پنهان کردن خود یا سر خویش پشت حاجبی و سپس ظاهر کردن و ادا کردن کلمه ٔ «دالی ». پنهان کردن سر پشت دیواری یا کاخالی و سپس بیرون کردن و گفتن «دالی » برا...
-
لوث کردن
لغتنامه دهخدا
لوث کردن . [ ل َ ک َ دَ] (مص مرکب ) لوث کردن خون یا بزه و تقصیر؛ مجازاً چند یا چندین تن را در آن دخیل کردن تخفیف کیفر را.
-
تا کردن
لغتنامه دهخدا
تا کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دولا کردن . خمانیدن . دوتو یا چندتو کردن . خم کردن . مایل کردن . تاکردن جامه ، قالی ، لحاف و جز آن ؛ به چندلا کردن آن : جامه ها را تا کرد. از بسیاری ورم ، زانوها رانمیتوانم تا کرد. رجوع به «تا» شود. || رفتار. سلوک . مع...