کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فربری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فربری
لغتنامه دهخدا
فربری . [ ف َ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به فربر. (سمعانی ). رجوع به فربر شود.
-
جستوجو در متن
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمدبن یوسف بن مطر فربری . رجوع به محمد... شود.
-
خدیمنکنی
لغتنامه دهخدا
خدیمنکنی . [ خ ُ دِ م َ ک َ ] (اِخ ) احمدبن ابوبکربن محمدبن ابوعبیدبن احمدبن عروه خدیمنکنی ، مکنی به ابونصر. او خطیبی از خدیمنکن است که از ابواحمدمحمدبن احمدبن محفوظ از فربری حدیث شنید و از ابوعبدالعزیزبن محمد بخشی حدیث کرد. (از معجم البلدان ).
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن مطربن صالح بن بشر فربری ، مکنی به ابوعبداﷲ. راوی صحیح بخاری است .و برای استماع این کتاب نزد وی می آمدند. ولادت او درسال 231 هَ . ق . و وفاتش به سال 320 هَ . ق . بوده است و او آخرین کسی بود که جامع صحیح را ا...
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) شبویه مروزی . محمدبن محمدبن عمر یکی از شیوخ طریقت صوفیه باواخر مائه ٔ چهارم و اوائل پنجم . معاصر ابوسعید ابوالخیر. مولد و منشاء او مروالروذ بود. و او به روزگار خویش زبان وقت و در ناحیت خویش بی مانند بودو از اصحاب شیخ ابوالع...