کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فراور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فراور
لغتنامه دهخدا
فراور. [ ف َ وَ ] (اِخ ) نام موضعی است در خراسان و در آنجا چشمه ای است که چون در آن چشمه غوطه خورند تب ربع را زایل کند. (برهان ). ظ. مصحف «فراو» یا «فراوه » است . (ازحاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به فراو و فراوه شود.
-
جستوجو در متن
-
فراوی
لغتنامه دهخدا
فراوی . [ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به فراوه . (از انساب سمعانی ). رجوع به فراوه و فراور و فراو شود.
-
فراوه
لغتنامه دهخدا
فراوه . [ ف َ وَ ] (اِخ ) شهرکی است از اعمال نسا بین نسا و دهستان خوارزم و از آن گروهی از اهل علم برخاسته اند و آن را رباط فراوه گویند. عبداﷲبن طاهر آن را در خلافت مأمون بنا کرده است . (معجم البلدان ). رجوع به فراو و فراور شود.
-
فراو
لغتنامه دهخدا
فراو. [ ف َ ] (اِخ ) رباطی است [ به ناحیت دیلمان ] بر سرحد میان خراسان و دهستان بر کران بیابان نهاده و ثغر است بر روی غور و اندر رباط یک چشمه آب است چندانک خورد را به کار شود و ایشان را هیچ کشت و برز نیست و غله از حدود نسا و دهستان آرند. (حدود العالم...