کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فراوانی خانه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مسجدالحرام
لغتنامه دهخدا
مسجدالحرام . [ م َ ج ِ دُل ْ ح َ ] (اِخ ) (الَ ...) کعبه . (اقرب الموارد). مسجدی که محیط بر کعبه است . مسجدی است که در مکه در گرداگرد کعبه واقع شده . مردم در اطراف کعبه ، خانه بنا می کردند تا اینکه به نزدیکی آن رسیدند و جای آن تنگ شد، عمر گفت ای مردم...
-
منتنون
لغتنامه دهخدا
منتنون . [ م َ ت ِ نُن ْ ] (اِخ ) فرانسواز دوبینیه مارکیز دو. دختر کوچک آکریپا دوبینیه (1635-1719 م .). او را نخست در کلیسای کاتولیک نام گذاری کردند، ولی بوسیله ٔکالونیست ها تربیت شد و سپس به مذهب کاتولیک برگشت . در سال 1652 م . با سکارون شاعر ازدواج...
-
پیندار
لغتنامه دهخدا
پیندار. (اِخ ) پینداروس . یکی از بزرگترین شعرای یونان باستان است . در 520 ق .م . در شهر تیبه تولد یافته و در441 ق .م . در گذشته است . غزلیات ، قصائد،مراثی و انواع دیگری از اشعار دارد. وی مظهر لطف و حمایت هیرون پادشاه سیراکوز (سرقسطه ) و اسکندر پادشاه...
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن ابی غالب المظفربن محمود مشهور به بهاءالدین و مکنی به ابن عساکر از خاندان بنی هبة اﷲبن عساکر دمشقی است . وی طبیب و حدیث دان بود. و بیماران را به رایگان معالجه میکرد. مشیخه ای برای وی در هفت جلد نوشته اند که مشتمل بر 570 تن از...
-
زبیدة
لغتنامه دهخدا
زبیدة. [ زُ ب َ دَ ] (اِخ ) نام زن هارون الرشید که دختر جعفربن منصور است . (منتهی الارب ). زن هارون الرشید عباسی بوده است . (فرهنگ نظام ) (از اقرب الموارد). و زرکلی آرد: زبیدة دختر جعفربن منصور مکنی به ام جعفر همسر هارون الرشید و دخترعم او است . وی ا...
-
سگ
لغتنامه دهخدا
سگ . [ س َ ] (اِ) پهلوی «سک » (لغت جنوب غربی )، پارسی باستان «سکا» = ایرانی باستان «سپکا» (هرودتس «سپاخا» را در زبان مادی به معنی (سگ ) آورده است ). آریایی «سوآ-کا» سانسکریت «سون » و نیز در پهلوی «سگ » . ارمنی «شن » . کردی «سه » (سینان ) (سگ ) جمع «س...
-
نبط
لغتنامه دهخدا
نبط. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) گروهی از مردم که در بطائح میان عراقین نازل شدند. (منتهی الارب ). نَبَطی و نباطی [ ن َ / ن ِ / ن ُ ] و نَباط، منسوب به وی ، مثل یمنی و یمانی و یمان . (منتهی الارب ). گروهی اند در سواد عراق . (السامی ) (مهذب الاسماء). قومی که در...
-
گردو
لغتنامه دهخدا
گردو. [ گ ِ ](اِ) (از: گرد + و، پسوند تصغیر، سازنده ٔ اسم از صفت ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). گردکان . (برهان ) (آنندراج ). درختی است از تیره ٔ ژوگلانداسی و از جنس ژوگلان بوته ای که بومی ایران است ژ - رژیا میباشد. این درخت در جنگلهای کرانه ٔ دریای ...
-
ارد
لغتنامه دهخدا
ارد. [ اَ ] (اِخ ) نام ایزدی در آئین ایرانیان باستان . در اوستا اَشی وَنگوهی و در پهلوی اَرت آمده ، کلمه ٔ ونگهو صفت است بمعنی نیک وخوب . کلمه ٔ مرکب مزبور بمعنی اشی نیک است و آن در پهلوی بصور اَرشَش وَنگ و اَشَش وَنگ و اَرشوش ونگ و معمولاً بصورت اَش...
-
کالا
لغتنامه دهخدا
کالا. (اِ) کالای . رخت و رخوت . (برهان ). اسباب . (برهان ) (غیاث ). اسباب خانه . اثاث البیت . (غیاث ) (مهذب الاسماء). دربای است خانه و مردم . مَحاش . (منتهی الارب ). سامان و اثاثه . اثاث . (دستوراللغة). سِلعة. (منتهی الارب ). اَخریان . (برهان ). کالا...
-
شمعون
لغتنامه دهخدا
شمعون . [ ش َ ] (اِخ ) شمعون قانوی ، شمعون القنانی . نام یکی از دوازده تن حواریون عیسی علیه السلام . (ابن شحنه ) . شمعون قانوی همان شمعون غیور و یکی از جمله ٔ دوازده حواری بود و لفظ قانوی اشاره به موطن او نیست ، بلکه لفظ کلدانی و اشاره به غیوری اوست ...
-
نراقی
لغتنامه دهخدا
نراقی . [ ن َ ] (اِخ ) احمد (حاجی ...) ابن حاج ملامهدی یا محمدمهدی ، معروف به نراقی . از اکابر دانشمندان و فقهای امامیه ٔ قرن سیزدهم هَ . ق . است . وی اشعار عرفانی فراوانی سروده است و در شعر «صفائی » تخلص کرده . مؤلف ریحانة الادب این تصانیف را بدو ن...
-
تیرباران
لغتنامه دهخدا
تیرباران . (اِ مرکب ) تیرهای بسیار که از کمان سرداده باشند. (آنندراج ). ریزش تیر از اطراف و بطور فراوانی . (ناظم الاطباء). بارانی از تیر : چنان تیرباران بد از هر دو روی که چون آب ، خون اندر آمد به جوی . فردوسی .اگر مان بود دیگر ایدر درنگ نبینید جز تی...
-
غرناطه
لغتنامه دهخدا
غرناطه . [ غ َ طَ ] (اِخ ) شهری است به اندلس (اسپانیا) یا آن لحن است وصواب اغرناطه می باشد، و معنای آن به زبان اندلسی انار است . (از منتهی الارب ). جوهری و صاحب لسان آن را نیاورده اند و یاقوت و صاغانی گویند که آن شهری است به اندلس ، و صاحب «عباب » اغ...
-
حمص
لغتنامه دهخدا
حمص . [ح ِ / ح ُ ] (اِخ ) شهری است بشام که مردم یمن در آن سکونت دارند. (منتهی الارب ). شهریست بشام بزرگ و خرّم و آبادان و همه راههای ایشان بسنگ گسترده است و مردمان این شهر پاک جامه و بامروت و نیکورویند و اندر وی مار و کژدم است بسیار. (حدود العالم ). ...