کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فراموش گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فراموش گشتن
لغتنامه دهخدا
فراموش گشتن . [ ف َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) از یاد رفتن . فراموش شدن : سخن گوی بیفر و بیهوش گشت پیامش سراسر فراموش گشت . فردوسی .و رجوع به فراموش شود.
-
واژههای مشابه
-
فراموش شدن
لغتنامه دهخدا
فراموش شدن . [ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از یاد رفتن : واجب نکند که هرگز فراموش شود. (تاریخ بیهقی ).مگر تنگ بختت فراموش شدچو دستت در آغوش آغوش شد. سعدی (بوستان ).مستغرق یادت آنچنانم کِم هستی خویش شد فراموش .سعدی .رفتی و نمیشوی فراموش می آیی و میروم من ...
-
فراموش کردن
لغتنامه دهخدا
فراموش کردن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از یاد دادن . از یاد بردن . فرامش کردن . مقابل به یاد آوردن . (یادداشت به خط مؤلف ) : گر فراموش کرد خواجه مراخویشتن را به رقعه دادم یاد. شهید بلخی .من فراموش نکردستم و نی خواهم کردآن تبوک جو و آن ناوه ٔ اشنان ...
-
فراموش گردیدن
لغتنامه دهخدا
فراموش گردیدن . [ ف َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) از یاد رفتن . فراموش شدن : سگی را لقمه ای هرگز فراموش نگردد، گر زنی صد نوبتش سنگ . سعدی (گلستان ).نه هر وقتم به یاد خاطر آیدکه خود هرگز نمیگردد فراموش . سعدی .تو نیز ای که در توبه ای طفل راه به صبرت فراموش...
-
فراموش پیشه
لغتنامه دهخدا
فراموش پیشه . [ ف َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه فراموشی پیشه ٔ او بود. (آنندراج ). فراموشکار. بسیارنسیان . که فراوان فراموش کند.
-
فراموش جان
لغتنامه دهخدا
فراموش جان . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چادگان بخش داران شهرستان فریدن ، واقع در 37هزارگزی جنوب داران ، متصل به جاده ٔ کوهرنگ . ناحیه ای است واقع دردامنه ٔ کوه ، سردسیر و دارای 871 تن سکنه . از رودخانه و قنات و چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات و...
-
فراموش شده
لغتنامه دهخدا
فراموش شده . [ ف َ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ازیادرفته . (ناظم الاطباء). متروک . منسی . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فراموش شدن شود.
-
فراموش عهد
لغتنامه دهخدا
فراموش عهد. [ ف َ ع َ ] (ص مرکب ) آنکه عهد و پیمان خود فراموش کند. که پابند پیمان نباشد. فراموشکار. بی وفا : چو بیچاره شد پیشش آورد مهدکه ای سست مهر فراموش عهد.سعدی .
-
فراموش کننده
لغتنامه دهخدا
فراموش کننده . [ ف َ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ناسی . نسی . (منتهی الارب ). فراموشکار. (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فراموشکار شود.
-
جستوجو در متن
-
فراموشاندن
لغتنامه دهخدا
فراموشاندن . [ ف َ دَ ] (مص ) اِنساء. فراموشانیدن . از یاد خود یا دیگری ببردن . مقابل به یاد کسی آوردن . سبب فراموشی گشتن دیگران را. فراموش کنانیدن . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
نام در آب فروشدن
لغتنامه دهخدا
نام در آب فروشدن . [ دَ ف ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گم شدن . ناپدید شدن . (ناظم الاطباء). فراموش و متروک گشتن : زهی حیدردلی کز روی مردی به آب اندر فروشد نام حاتم .خواجه عمید (از آنندراج ).
-
نام و نشان
لغتنامه دهخدا
نام و نشان . [ م ُ ن ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) هویت . عنوان . اسم و رسم : که دانست نام و نشان فرودکز او شاه را دل بخواهد شخود. فردوسی .بپرسید از ایشان یکی راهبان که با من بگوئید نام و نشان . شمسی (یوسف و زلیخا).نگذرد چندی کاندر همه آفاق جهان نگذارد...
-
متذکر
لغتنامه دهخدا
متذکر. [ م ُ ت َ ذَک ْ ک ِ ](ع ص ) یاد کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). یاد کننده و در خاطر آورنده . (ناظم الاطباء). به خاطر آورنده . به یاد آورنده . || پند گیرنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تذکر شود. || یاد آمدن چیز از یاد رف...