کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فراموشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فراموشی
لغتنامه دهخدا
فراموشی . [ ف َ ] (حامص ) ازیادرفتگی . حالت فراموشکار. مقابل یاد و ذکر. نسیان . (یادداشت به خط مؤلف ) : آخر گفتار تو خاموشی است حاصل کار تو فراموشی است . نظامی .چون فراموشی خلق و یادشان با وی است او میرسد فریادشان . مولوی .و رجوع به فرامشی و فراموش ...
-
جستوجو در متن
-
فرامشی
لغتنامه دهخدا
فرامشی . [ ف َ م ُ ] (حامص ) فراموشی . از یاد بردن : با آن غم و رنج بی کناره داروی فرامشی است چاره . نظامی .و رجوع به فرامشتی و فراموشی شود.
-
متناسی
لغتنامه دهخدا
متناسی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) فراموش نماینده کسی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که ادعای فراموشی میکند و فراموشی را بهانه مینماید. (ناظم الاطباء). رجوع به تناسی شود.
-
نسیان کده
لغتنامه دهخدا
نسیان کده . [ ن ِس ْ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) مکان فراموشی . (آنندراج ). فراموشخانه . جای غفلت و فراموشی : نسیان کده ٔ جهانیان رایاد تو به خیر اگر کنی جا.واله هروی (از آنندراج ).
-
فراموش پیشه
لغتنامه دهخدا
فراموش پیشه . [ ف َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه فراموشی پیشه ٔ او بود. (آنندراج ). فراموشکار. بسیارنسیان . که فراوان فراموش کند.
-
هقاع
لغتنامه دهخدا
هقاع . [ هَُ ] (ع اِمص ) غفلت و فراموشی از اندوه یا بیماری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جاماندن
لغتنامه دهخدا
جاماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) بجای ماندن . فراموش شدن چیزی که باید برده شود و ماندن آن در آن جای . فراموش شدن چیزی در جائی . بجا گذاشتن چیزی از روی فراموشی .
-
سهواً
لغتنامه دهخدا
سهواً. [ س َ وَن ْ ] (ع ق ) اشتباهاً و بطور اشتباه و از روی غفلت و فراموشی نه از روی عمد. (ناظم الاطباء).
-
فرموشی
لغتنامه دهخدا
فرموشی . [ ف َ ] (حامص ) مخفف فراموشی . ازیادبردگی و ازیادرفتگی : هر یادکه بود رفت بر بادجز فرموشی نماند در یاد.نظامی .
-
نسیان
لغتنامه دهخدا
نسیان .[ ن َس ْ ] (ع ص ) آن که فراموشی بر وی غالب باشد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). فراموشکار.
-
فراموشکار
لغتنامه دهخدا
فراموشکار. [ ف َ ] (ص مرکب ) آنکه خوی فراموشی دارد. فرامشتکار. (یادداشت به خط مؤلف ). ساهی . (مهذب الاسماء). آنکه او را فراموشی بسیار دست دهد. کم حافظه : عقل تو پیری است فراموشکارتا ز تو یاد آرد، یادش بیار. نظامی .و رجوع به فرامشتکار شود.
-
فراموشاندن
لغتنامه دهخدا
فراموشاندن . [ ف َ دَ ] (مص ) اِنساء. فراموشانیدن . از یاد خود یا دیگری ببردن . مقابل به یاد کسی آوردن . سبب فراموشی گشتن دیگران را. فراموش کنانیدن . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
فرامشتی
لغتنامه دهخدا
فرامشتی . [ ف َ م ُ ] (حامص ) فراموشی . نسیان .(یادداشت به خط مؤلف ) : ...روزگار و حالهاء او به فرامشتی افکندی ، تا نیست شدی . (التفهیم ).آن گرگ بدان زشتی با جهل فرامشتی یک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا. مولوی .و رجوع به فرامشت شود.
-
دهانیدن
لغتنامه دهخدا
دهانیدن . [ دِ دَ ] (مص ) متعدی دادن . واداشتن که بدهد. (یادداشت مؤلف ). به دادن داشتن . (از کتاب تحفه ٔ اهل بخارا): اخطره اﷲ؛ یاد دهانید خدا او را بعد فراموشی . (منتهی الارب ). بخشیدن کنانیدن و عطاکردن فرمودن . (ناظم الاطباء). و رجوع به دادن شود.