کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فراق نامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فراق نامه
لغتنامه دهخدا
فراق نامه . [ ف ِ / ف َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ای که در آن شرح جدایی از دوست بود : فراق نامه ٔ سعدی به هیچ گوش نیامدکه دردی از سخنانش در او نکرد سرایت . سعدی .فراق نامه ٔ سعدی عجب که در تو نگیردو اًن شکوت الی الطیر نحن فی الوکناتی . سعدی .رجوع ب...
-
واژههای مشابه
-
فراق کشیدن
لغتنامه دهخدا
فراق کشیدن . [ ف ِ / ف َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تحمل جدایی کردن . هجران کشیدن : غم زمانه خورم یا فراق یارکشم به طاقتی که ندارم ، کدام بار کشم . سعدی .رجوع به فراق شود.
-
فراق آزموده
لغتنامه دهخدا
فراق آزموده . [ ف ِ /ف َ زْ / زِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) فراق دیده . هجران کشیده . آنکه دوری عزیزان بسیار دیده باشد : هزاردستان بر شاخ سرو او بخروش چو عاشقان فراق آزموده وقت سحر. فرخی سیستانی .رجوع به فراق شود.
-
فراق کشیده
لغتنامه دهخدا
فراق کشیده . [ف ِ / ف َ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) هجران کشیده . جدایی دیده . تحمل فراق کرده . رجوع به فراق کشیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
فراقیه
لغتنامه دهخدا
فراقیه . [ ف ِ قی ی َ ] (ع ص نسبی ) اشعاری که مشتمل بر فراق و دوری از معشوق باشد. (آنندراج ). فراق نامه . رجوع به فراق ، فراقی و فراق نامه شود.
-
خلاعت
لغتنامه دهخدا
خلاعت . [ خ َ ع َ ] (ع اِمص ) ناسامانی . (ناظم الاطباء). رجوع به خلاعة در این لغت نامه شود. || (مص )از فرمان مادر و پدر بیرون آمدن . رجوع به خلاعة در این لغت نامه شود. || پریشان شدن . || فسق و فجور کردن . (از غیاث اللغات ). || شور فراق داشتن . (یاددا...
-
اورمزدی
لغتنامه دهخدا
اورمزدی . [ م َ ] (اِخ ) از قدمای شعرای فارسی و از اشعار او تنها قلیلی در لغت نامه ها و از جمله در لغت نامه ٔ اسدی برجایست :چند دهی وعده ٔ دروغ همی چندچند فروشی بخیره با من سروا؟یارب مرا بعشق شکیبا کن یا عاشقی بمرد شکیبا ده .روز من گشت از فراق تو شب ...
-
بازپرداختن
لغتنامه دهخدا
بازپرداختن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) پایان دادن کاری . امری را به انجام رسانیدن . تمام کردن امری : باز پرداختن داستانی ، کلامی ؛ نقل کردن آن : چون که بانوی هند با بهرام بازپرداخت این فسانه تمام . نظامی .زآن نوحه گری چو بازپرداخت با زید عتاب گونه ای سا...
-
مکثر
لغتنامه دهخدا
مکثر. [ م ُ ث ِ ] (ع ص ) مرد مالدار. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مرد مالدار و توانگر. (ناظم الاطباء) : زیرک گفت رمه ای که حافظش من بودم رمه سالاری داشت مکثر، به اجناس و نقود اموال مستظهر. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 140). || مقابل مُق...
-
بسط دادن
لغتنامه دهخدا
بسط دادن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) گشاد دادن . (آنندراج ). شرح دادن . منبسط کردن . توسعه دادن . (فرهنگ فارسی معین ). به تفصیل گفتن . به شرح بازنمودن . (فرهنگ فارسی معین ) : و مناقب خاندان مبارک شهنشاهی را شرحی و بسطی داده شده . (کلیله و دمنه ).در شرح ف...
-
رضی
لغتنامه دهخدا
رضی . [ رَ ] (اِخ )رضی اصفهانی . سامی گوید: آقا رضی از مردم اصفهان بود و برای گردش و سیاحت به هندوستان سفر کرد و در بازگشت به سال 1024 هَ . ق . درگذشت . بیت زیر از اوست :در فراق تو خیالی است تن بی جانم که چو فانوس به تحریک نفس می گردد. (از قاموس الاع...
-
بیزاری
لغتنامه دهخدا
بیزاری . (حامص ) برائت : تبری ، تبرئه ؛ بیزاری از فام و عیب . براءة. (یادداشت مؤلف ). تنصل ؛ از گناه بیزاری کردن . (زوزنی ).- بیزاری جستن ؛ تبری کردن . بیزاری جستن از فرزند؛ نفی اوکردن . (یادداشت مؤلف ).- بیزاری نمودن ؛ تبری جستن . بیزاری جستن . ...
-
دعد
لغتنامه دهخدا
دعد. [ دَ ] (اِخ ) نام زنی است ، و آن منصرف و غیرمنصرف آید. (از اقرب الموارد). دعد و رباب ، دو معشوقه ٔ مثلی عرب یا عاشق و معشوقه ای از آنان .(امثال و حکم دهخدا). یکی از زنان معروف عرب . در ادب فارسی وی را عاشق ، و رباب را (که آن هم اسم زنی بوده ) مع...