کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرار کردن
لغتنامه دهخدا
فرار کردن . [ ف ِ / ف َ ک َدَ ] (مص مرکب ) گریختن . جَستن . رجوع به فرار شود.
-
واژههای مشابه
-
فرار دادن
لغتنامه دهخدا
فرار دادن . [ ف ِ / ف َ دَ ] (مص مرکب ) گریزانیدن . (آنندراج ). رجوع به فراراندن (مص جعلی ) شود.
-
جستوجو در متن
-
فراری کردن
لغتنامه دهخدا
فراری کردن . [ ف ِ / ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرار دادن . فراراندن . رجوع به فرار دادن و فراراندن شود.
-
جای خالی کردن
لغتنامه دهخدا
جای خالی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیرون رفتن از جای . فرار کردن : وگر جای خالی کنیم از نبردز گیتی برآرند یکباره گرد.نظامی .
-
مدمدة
لغتنامه دهخدا
مدمدة. [ م َ م َ دَ ] (ع مص ) گریختن . (منتهی الارب ). هرب . (اقرب الموارد). فرار کردن . (ناظم الاطباء).
-
بچاک زدن
لغتنامه دهخدا
بچاک زدن . [ ب ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) درتداول عامه فرار کردن . جیم شدن . (یادداشت مؤلف ).
-
بلصمة
لغتنامه دهخدا
بلصمة. [ ب َ ص َ م َ ] (ع مص ) گریختن . (از منتهی الارب ). فرار کردن . (از ذیل اقرب الموارد).
-
بلأصة
لغتنامه دهخدا
بلأصة. [ ب َ ءَ ص َ ] (ع مص ) گریختن و دویدن . (از منتهی الارب ). فرار کردن و گریختن . (از ذیل اقرب الموارد از جوهری ).
-
رو تافتن
لغتنامه دهخدا
رو تافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) پشت کردن . چهره رابسوی دیگر متوجه کردن . روی برگردانیدن : آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وی رو متاب . مولوی .ره این است رو از حقیقت متاب . سعدی (بوستان ).|| گریختن . فرار کردن .
-
مهاجرت
لغتنامه دهخدا
مهاجرت . [ م ُ ج َ / ج ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) ترک کردن دوستان و خویشان و خارج شدن از نزد ایشان یا فرار از ولایتی به ولایت دیگر از ظلم و تعدی . (ناظم الاطباء). بریدن از جایی به دوستی جایی دیگر. (یادداشت مؤلف ). ترک دیار گفتن و در مکان دیگر اقامت کردن ...
-
جامه بدندان گرفتن
لغتنامه دهخدا
جامه بدندان گرفتن . [ م َ / م ِ ب ِ دَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از گریختن باشد. (برهان ) (بهار عجم ) (از ارمغان آصفی ). رم کردن . (آنندراج ). فرار کردن . (ناظم الاطباء).
-
عذر به دست آوردن
لغتنامه دهخدا
عذر به دست آوردن . [ع ُ ب ِ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) بهانه پیدا کردن جهت اعتذار. راه فرار یافتن برای گناه که مرتکب شده است .
-
گریزاندن
لغتنامه دهخدا
گریزاندن . [ گ ُ دَ ] (مص ) فرار دادن . || رهانیدن مال التجاره از باج و گمرک از راهی غیرمسلوک تا باج ندهد. قاچاق کردن . رجوع به گریزانیدن شود.