کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرادادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرادادن
لغتنامه دهخدا
فرادادن . [ف َ دَ ] (مص مرکب ) به سویی متوجه کردن . پیش بردن گوش یا عضو دیگر را، چنانکه گوییم : گوش فرادادم . || شرح دادن و بیان کردن : تفصیل حال وی فرادهم . (تاریخ بیهقی ). || گردانیدن ونمودن : چون به وقت میعاد لشکر دیلم حمله بردند فایق پشت فراداد. ...
-
جستوجو در متن
-
روزاروز
لغتنامه دهخدا
روزاروز. (ق مرکب ) روزبروز: المیاومه ؛ چیزی بروزاروز فرادادن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
مثالثة
لغتنامه دهخدا
مثالثة. [ م ُ ل َ ث َ ] (ع مص ) چیزی به ثلث فرادادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
احصاص
لغتنامه دهخدا
احصاص . [ اِ ] (ع مص ) بهره ٔ کسی را دادن . (منتهی الارب ). بخش کسی را دادن . حصه ٔ کسی فرادادن . (تاج المصادر). نصیب کسی دادن . || معزول کردن کسی را از کار. (منتهی الارب ). عزل کردن کسی را از کاری .
-
میاومة
لغتنامه دهخدا
میاومة. [ م ُ وَ م َ ] (ع مص ) به روز معامله کردن . (منتهی الارب ). به روزها معامله کردن . (یادداشت مؤلف ). || روزمزد کردن . یوام .(یادداشت مؤلف ) (آنندراج ). چیزی به روزاروز فرادادن . (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
مخارفة
لغتنامه دهخدا
مخارفة. [ م ُ رَ ف َ ] (ع مص ) چیزی به خریف فرادادن . (تاج المصادر بیهقی ). معامله ٔ خریف کردن با کسی . (آنندراج ): خارفه ؛ معامله ٔ خریف کرد با وی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
-
ملایلة
لغتنامه دهخدا
ملایلة. [ م ُ ی َ ل َ ] (ع مص ) چیزی به شب فرادادن . (تاج المصادر بیهقی ). شبانه دادن و شب مزد کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برای شب اجیر کردن . (از اقرب الموارد).
-
مکاراة
لغتنامه دهخدا
مکاراة. [ م ُ ] (ع مص ) چیزی به کرا فرادادن . (تاج المصادر بیهقی ). به مزد دادن ستور وجز آن را. (آنندراج ). اجاره دادن ستور یا خانه را. (از اقرب الموارد): کاراه مکاراة و کراء؛ به مزد دادستور و جز آن را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
ابضاع
لغتنامه دهخدا
ابضاع . [ اِ ] (ع مص ) بستوه آمدن . || بشوهر دادن زن را. || بضاعت ساختن . چیزی را سرمایه کردن . || سیراب کردن . || رسول را جواب شافی گفتن . || بیان شافی کردن . هویدا کردن کلام . || بضاعت دادن . آخریان فرادادن . (تاج المصادر بیهقی ). چیزی به سرمایه دا...
-
مصایفة
لغتنامه دهخدا
مصایفة. [ م ُ ی َ ف َ ] (ع مص ) بازار کردن در تابستان . (ناظم الاطباء). چیزی به تابستان فرادادن . (تاج المصادربیهقی ) (المصادر زوزنی ). معامله ٔ تابستانی چنانکه مشاهره از شهر و میاومه از یوم . (منتهی الارب ). || خریدوفروخت و معامله نمودن با کسی در تا...
-
تنویش
لغتنامه دهخدا
تنویش . [ ت َن ْ ] (ع مص ) نوید دادن . (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). نوید فرادادن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). و فی الحدیث : فیقول اﷲ یا محمد نوش العلماء الیوم فی ضیافتی . (اللسان از ذیل اقرب الموارد).
-
نغوشه
لغتنامه دهخدا
نغوشه . [ ن ِ / ن َ ش َ / ش ِ ] (اِمص ) نغوسه . (برهان قاطع). رجوع به نغوسه شود. || گوش فرادادن به سخن دو کس که با هم آهسته حرف میزنند. (برهان قاطع). به معنی گوش فراداشتن که بینند چه سخن می گذرد. (فرهنگ خطی ). با نیوشه قیاس شود. (از حاشیه ٔ برهان قاط...
-
فراداشتن
لغتنامه دهخدا
فراداشتن . [ ف َ ت َ ] (مص مرکب ) افراختن و بلند کردن . (ناظم الاطباء). || به سویی متوجه کردن . فراپیش بردن . رجوع به فرادادن شود. || نگه داشتن : چراغی فرا راه من دارید. (یادداشت بخط مؤلف ) : من آن شب در آن موضع حاضر بودم و شما را چراغ فرامیداشتم . ...
-
معاومة
لغتنامه دهخدا
معاومة. [ م ُ وَ م َ ] (ع مص ) چیزی به سال فرادادن . (تاج المصادر بیهقی ). سالیانه کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). معامله ٔ سالیانه و در حدیث است ، و نهی عن المعاومة. (از اقرب الموارد). معامله ٔ سالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || آن خرما...