کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فراتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فراتر
لغتنامه دهخدا
فراتر. [ ف َ ت َ ] (ق مرکب ) پیش تر. (آنندراج ). جلوتر. آن سوتر. (یادداشت بخط مؤلف ). اغلب در ترکیب به کار رود، مانند : بگفتا فراتر مجالم نماندبماندم که نیروی بالم نماند. سعدی .- پای فراتر نهادن : از نرد سه تا پای فراتر ننهادیم هم خصل به هفده شد و ه...
-
جستوجو در متن
-
فراترک
لغتنامه دهخدا
فراترک . [ ف َ ت َ رَ ] (ق مرکب ) کمی پیشتر. پیش ترک . رجوع به فراتر شود.
-
نهالیچه
لغتنامه دهخدا
نهالیچه . [ن ِ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) نهالچه . نهالی . تشکچه . دوشکچه : از موضعی که جای امثال او بود فراتر آمد و با سلطان بر نهالیچه نشست . (جهانگشای جوینی ).
-
تیزخوی
لغتنامه دهخدا
تیزخوی . (ص مرکب ) تندخوی . زودخشم : گفتم خواجه را بگوی که تومرا به ازمن دانی که مرد تیزخوی نیستم و از پیشه ٔ خود که دبیری است فراتر نشوم . (آثارالوزراء عقیلی ).
-
زیل
لغتنامه دهخدا
زیل . [ زَ ] (ع مص ) دورکردن از جای . || پاره پاره کردن . || جدا گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جدا کردن . (دهار) (از تاج المصادر بیهقی ). || جای فراتر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ممتاز نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ا...
-
پیشروی کردن
لغتنامه دهخدا
پیشروی کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درآمدن درمجاور. گذشتن از حد طبیعی و بمجاور درآمدن چنانکه لشکری از مرز. || پیش رفتن . از آنجا که هست فراتر رفتن . || ترقی کردن . کمال یافتن .
-
خویش نشناس
لغتنامه دهخدا
خویش نشناس . [ خوی / خی ن َ ] (نف مرکب ) خویشتن ناشناس . آنکه خود را نشناسد. آنکه حد خود نداند. خودناشناس . آنکه پا از گلیم خود فراتر نهد. آنکه از حد خود تجاوز کند : خروشید گرسیوز آنگه بدردکه ای خویش نشناس ناپاک مرد. فردوسی .|| متکبر. خودپسند.
-
دا
لغتنامه دهخدا
دا. (اِ) مخفف داو : از نرد سه تا پای فراتر ننهادیم هم خصل بهفده شد و هم دا بسر آمد. سوزنی .(چنین است در تذکره ٔ تقی الدین و دو نسخه ٔ خطی کهن دیوان سوزنی ) ولی طبیعی تر آن است که اصل : «... هم داوسر آمد» باشد.
-
روشناس گردیدن
لغتنامه دهخدا
روشناس گردیدن . [ ش ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) معروف و مشهور شدن : روی هریک می نگر می دار پاس بو که گردی تو ز خدمت روشناس . مولوی .- روشناس کسی گردیدن ؛ در نظر او شناخته و آشنا شدن : عجب درماند شاپور از سپاسش فراتر شد که گردد روشناسش .نظامی .
-
باررس
لغتنامه دهخدا
باررس . [بارْ، رِ ] (اِخ ) موریس (1862 - 1923 م .). نویسنده ٔ فرانسوی ، متولد در شارم . وی در نوشته های خود تحلیلی دقیق و ظریف بکار میبرد و نویسنده ٔ لیریسم عالی مقامی بود. آثارش عبارتند از: آموری و دولوری ساکروم ، و مرگ و غیره . وی از مرحله ٔ خودبین...
-
پی نهادن
لغتنامه دهخدا
پی نهادن . [ پ َ / پ ِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) قدم گذاردن . فراتر رفتن : چو از نامداران بپالود خوی که سنگ از سر چاه ننهاد پی . فردوسی . || پا گذاشتن . قدم نهادن . مستقر شدن : به هر تختگاهی که بنهاد پی نگه هداشت آیین شاهان کی .نظامی .
-
نکف
لغتنامه دهخدا
نکف . [ ن َ ] (ع مص ) اشک از رخ فراتر کردن به انگشت . (تاج المصادر بیهقی ). به انگشت اشک از رخسار پاک کردن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || برگردیدن و عدول نمودن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء)...
-
روزماه
لغتنامه دهخدا
روزماه . (اِ مرکب ) تاریخ . حساب روزهای ماه . (ناظم الاطباء) : جمشید... همه خلق جهان را بچهار گروه بکرد... پس دانایان و عالمان بر سر این چهار گروه بپای کرد تا هرچه کردندی بروز و شب و ماهیان و سالیان بامداد و شبانگاه صاحب خبران روزماه خبری بوی برداشتن...
-
فروتر
لغتنامه دهخدا
فروتر. [ ف ُ ت َ ] (ق مرکب ) مقابل فراتر و برتر. پائین تر. پست تر : فروتر زکیوان ترا اورمزدبه رخشانی لاله اندر فرزد. بوشکور.برتر مشو از حد و نه فروترهشدار، مقصر مباش و غالی . ناصرخسرو.- فروتر نشستن ؛ فروتر آمدن . رجوع به این مدخل ها در ردیف شود. || ...