کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فداکاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فداکاری
لغتنامه دهخدا
فداکاری . [ ف ِ / ف َ ] (حامص مرکب ) گذشت . کاری که از فداکار سر زند. رجوع به فداکار و فدا شود.
-
جستوجو در متن
-
گذشتگی
لغتنامه دهخدا
گذشتگی . [ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] (حامص ) گذشت . فداکاری : از جان گذشتگی . از جان گذشتن . از خود گذشتن .
-
جان نثاری
لغتنامه دهخدا
جان نثاری . [ جان ْ ن ِ ] (حامص مرکب ) فداکاری . عمل آنکه جان را فدای دیگری کند، کار جان نثار.
-
ازخودگذشتگی
لغتنامه دهخدا
ازخودگذشتگی . [ اَ خوَدْ / خُدْ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) فداکاری . جان بازی . ایثار.
-
سربازی کردن
لغتنامه دهخدا
سربازی کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فداکاری کردن : که سربازی کنیم و جان فشانیم مگر کاحوال صورت بازدانیم . نظامی .|| خدمت نظام وظیفه کردن . خدمت سربازی کردن .
-
الیزابت دباویر
لغتنامه دهخدا
الیزابت دباویر. [ اِ ب ِ دُ ی ِ ] (اِخ ) ملکه ٔ بلژیک . وی به سال 1876م . در پوسن هوفن (باویر) بدنیا آمد. همسر آلبر اول بود، و در جنگ جهانی اول فداکاری بسیار کرد.
-
خسروشنوم
لغتنامه دهخدا
خسروشنوم . [ خ ُ رَ / رُو ] (اِ) (لقب ) لقبی بوده است که به زمان ساسانی به کسانی می داده اند که نسبت به شاه خود فداکاری می کردند. (از ایران در زمان ساسانیان کریستن سن ج 2 ص 432).
-
جان به لب برنهادن
لغتنامه دهخدا
جان به لب برنهادن . [ ب ِ ل َ ب َ ن ِ / ن َ دَ] (مص مرکب ) حاضر و آماده بودن برای فداکاری . تا پای جان در انجام دادن کار کسی مهیا بودن : گرت جان بخواهد، بلب برنهی ورت تیغ بر سر نهد، سرنهی .سعدی .
-
جانفشانی
لغتنامه دهخدا
جانفشانی . [ ف َ / ف ِ ] (حامص مرکب ) زحمت سخت . کوشش بسیار. عمر را در خدمت دیگری صرف کردن . (ناظم الاطباء). صفت جانفشان . فدا کردن جان در... فداکاری . عمل آنکه جان را بر سر کاری یا در راه کسی فدا کند : با او ز خوشی و مهربانی کردی همه روزه جانفشانی ....
-
شارل بورومه
لغتنامه دهخدا
شارل بورومه . [ ب ُ رُ م ِ ] (اِخ ) (مقدس ) . اسقف اعظم میلان . وی بسال 1538 م . تولد و بسال 1584 م . وفات یافت . در اصلاح مذهب کاتولیک همکاری داشت . بر اثر فداکاری هایی که در سال بروز طاعون نشان داد شهرت یافت . ذکران او روز 4 نوامبر هر سال است .
-
کاله
لغتنامه دهخدا
کاله . [ ل ِ ] (اِخ ) شهر ساحلی فرانسه حاکم نشین پادُکاله در ایالت بولونْی که 50048 تن سکنه دارد. کاله در سال 1347 م . پس از مقاومتی سخت به دست انگلیسیان افتاد ولی فداکاری استاش دو سن پیر و پنج بورژوای دیگر که متوسل به ادوارد سوم شدند سبب شد که شهر ن...
-
جان سپاری
لغتنامه دهخدا
جان سپاری . [ س ِ ] (حامص مرکب ) عمل جان سپار. جان دهی . جان دادن . فداکاری : با اسوباران اردشیر کوخشش و کارزار و جانسپاریهای سخت کردند. (کارنامه ٔ اردشیر ص 19 س 10).ما از پی تو بجان سپاری با خصم خودت چراست یاری . نظامی .هر کس بمصاف در سواری مجنون بح...
-
بایجونویان
لغتنامه دهخدا
بایجونویان . (اِخ ) از سرداران و امرای بزرگ مغول که مدتها بر عراق وآذربایجان تسلط داشت و امیر ارغون در سال 641 هَ . ق . دست او را از حکومت آن نواحی کوتاه نمود. بایجو در جنگهای بغداد نیز شرکت داشت و چون شکست خورد از خلیفه مستعصم پیش منگوقاآن شکایت کرد...
-
عظمة
لغتنامه دهخدا
عظمة. [ ع َ م َ ] (اِخ ) یوسف بن ابراهیم بن عبدالرحمان ، ملقب به عظمة. از شهیدان استقلال سوریه . به سال 1301 هَ .ق . در دمشق متولد شد و فنون جنگ را در آستانه آموخت و با رتبه ٔ «یوزباشی » فارغ التحصیل گشت . پس از جنگ بین المللی اول از همراهان امیر فیص...