کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فحام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فحام
لغتنامه دهخدا
فحام . [ ف َح ْ حا ] (ع ص ) این نسبت ذغال فروش را میرساند. (سمعانی ). انگِشت گر. انگِشت فروش . ذغال فروش . ذغالی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
فحام
لغتنامه دهخدا
فحام . [ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ فحمة. (منتهی الارب ).
-
فحام
لغتنامه دهخدا
فحام . [ ف ُ ] (ع مص ) گریستن کودک چندان که سپری شود آواز وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بانگ کردن گوسفند و کودک . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
صادق فحام
لغتنامه دهخدا
صادق فحام . [ دِ ق ِ ف َح ْ حا ] (اِخ ) (سید...) اعرجی نجفی . وی از خانواده ٔ اعرجی مقیم نجف است و در مشهد سکونت جست و هم بدانجا بسال 1204 هَ . ق . درگذشت . او را مؤلفاتی است که از آن جمله است : «شرح شواهد قطرالندی » و«حاشیه ای بر شرح قطر». او استاد...
-
واژههای همآوا
-
فهام
لغتنامه دهخدا
فهام . [ ف َهَْ ها ] (ع ص ) بسیار داننده . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن ابی بکربن فحام . رجوع به عبدالرحمن ... شود.
-
فحوم
لغتنامه دهخدا
فحوم . [ ف ُ ] (ع مص ) آرمیدن چاه و استادن آب آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نوشیدن در سیاهی شب . (اقرب الموارد). || درماندن مرد در جواب . || گریستن کودک چنانکه سپری شود آواز وی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). فحم . فحام . رجوع به فحام و فحم...
-
انگشتگر
لغتنامه دهخدا
انگشتگر. [ اَ گ ِ گ َ ] (نف مرکب ) زغال ساز. فحام . زغال سوز. زغالی . (یادداشت مؤلف ) : وگر بگذری سوی انگشتگر ازو جز سیاهی نیابی دگر.فردوسی .
-
فحم
لغتنامه دهخدا
فحم . [ ف َ ] (ع مص ) فحام . گریستن کودک چنانکه سپری شود آواز وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بانگ کردن گوسپند و کودک . (منتهی الارب ). رجوع به فحام شود. || (اِ) انگِشت است که به هندی کویله نامند، و آن اخگری است که خاموش کرده باشند. (فهرست مخز...
-
فحمة
لغتنامه دهخدا
فحمة. [ ف َ م َ ] (ع اِ) یک انگِشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فحم شود. || فحمةاللیل ؛ اول شب و تاریکی آن یا شب سخت سیاه یا از مغرب تا هنگام خفتن مردم . ج ، فحام ، فحوم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || فحمةالسحر؛ هنگام بامداد. || فحمة...
-
قافلایی
لغتنامه دهخدا
قافلایی . [ ] (اِخ ) جعفربن محمدبن احمدبن ولید مکنی به ابوالفضل از ثقات مردم بغداد است . وی چیزی از حدیث میداند. از محمدبن اسحاق صنعانی و علی بن داود قنطری واحمدبن ولید فحام و عیسی بن محمد اسکافی و عبداﷲبن روح مدائنی و احمدبن ابی حبیب روایت کند و ابو...
-
انگشت
لغتنامه دهخدا
انگشت . [ اَ گ ِ ] (اِ) محصولی که از احتراق غیرکامل نباتات خشبی حاصل می گردد. (ناظم الاطباء). زغال . اخگر کشته . (برهان قاطع). آتش زغال . (انجمن آرا). زغال . فحم . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). چوب سوخته که سرد شده سیاه گشته باشد. (غیاث اللغات ). زگ...