کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قاقزان
لغتنامه دهخدا
قاقزان . [ ق ُ / ق ِ ] (اِخ ) ثغری (حدی ) از نواحی قزوین که در آن تندبادهای سخت میوزد. طرماح گوید: یُفِج ﱡالریح فج ّ القاقزان . (معجم البلدان ج 7 ص 16). از بلوکات قزوین که در شمال غربی آن شهر واقعاست . قریه ٔ مهم آن قاقزان ، مسکن ایل کاکاوند است .
-
اخرب
لغتنامه دهخدا
اخرب . [ اَ رَ/ رُ ] (اِخ ) موضعی در زمین بنی عامربن صعصعة و وقعه ٔ بنی نَهد و بنی عامر آنجا بوده است . امروءالقیس راست :خرجنا نُریغُ الوَحش َ بین ثُعالةو بین رُحَیات الی فج ّ أخْرُب ِاذا ما رَکبنا قال وِلدَان ُ اهلناتعالوا الی أن یأتِنا الصیدُ نَ...
-
افجاج
لغتنامه دهخدا
افجاج . [ اِ ](ع مص ) سخت شکافتن زمین را به فدان . || براه فج رفتن . || میان هر دو پا گشاده گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شتافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). || سرگین انداختن شترمرغ . (منت...
-
نارس
لغتنامه دهخدا
نارس . [ رَ ] (ن مف مرکب ) میوه ٔ خام و نرسیده . (انجمن آرا). میوه ٔ خام و شراب خام که قابل خوردن نباشد و گاهی بر گلهای ناشکفته نیز اطلاق کنند. (آنندراج ). چیزی که نرسیده و پخته نشده باشد.کامل نشده . خام . به حد کمال نرسیده . (ناظم الاطباء). نارسیده ...
-
بیت العتیق
لغتنامه دهخدا
بیت العتیق . [ ب َ تُل ْ ع َ ] (اِخ ) خانه ٔ خدای عزوجل . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). کعبه و معنی لفظی آن خانه ٔ قدیم است چرا که اول برای عبادت آدم علیه السلام مقرر بود و بعد طوفان نوح ،ابراهیم علیه السلام تجدید آن کردند. و عتیق بمعنی کریم و معزز ...
-
عمر ادریسی
لغتنامه دهخدا
عمر ادریسی . [ ع ُ م َ رِ اِ ] (اِخ ) ابن ادریس بن ادریس . وی امیر و از ادارسه ٔ مغرب اقصی بود. در آغاز بسال 213 هَ .ق . والی تکیباس و ترغة، از قبایل صنهاجه گشت ، سپس به امر برادر خود محمد سرزمین هایی را که در تصرف دو برادر دیگرشان عیسی بن ادریس و قا...
-
هندوانه
لغتنامه دهخدا
هندوانه . [ هَِ دِ ن َ / ن ِ ] (اِ) هندویانه . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 122). از: هندوان + پساوند نسبت ، لغةً یعنی میوه ای که از هند می آید... گیاهی است از تیره ٔ خیار که برگهای بریده و ساقه های گسترده دارد. دلاغ . بطیخ هندی . شامی . دابوغه . فج . خر...
-
عمیق
لغتنامه دهخدا
عمیق . [ ع َ ] (ع ص ) دورتک یا دراز. (منتهی الارب ). دورتک و دراز. (ناظم الاطباء). دورتک و ژرف یا دراز. (از آنندراج ). ژرف ، بمعنی دور و دراز نیز آمده . (غیاث اللغات ).دارای عمق . (از اقرب الموارد). مغاک . (دهار). دورفرود. گود. فرورفته . دوراندر. قعی...
-
موصل
لغتنامه دهخدا
موصل . [ م ُ وَص ْ ص َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از توصیل . پیوسته و متصل . (ناظم الاطباء). وصل کرده شده و پیوندکرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). || پیوندشده . پیوندی . درخت پیوندی . (از یادداشت مؤلف ) : نخل موصل شده ترنج و رطب داشت میوه و شاخش فراخ و تام بر...
-
مدرک
لغتنامه دهخدا
مدرک . [ م ُ رَ ](ع ص ) دریافته . یافته شده . (یادداشت مؤلف ). ادراک شده . (فرهنگ فارسی معین ). مدرک آن است که مر او را اندریابند. (جامع الحکمتین از فرهنگ فارسی معین ). نعت مفعولی است از ادراک . رجوع به ادراک شود : خدای مبدع هرچ آن ترا به وهم و به ح...
-
ناپخته
لغتنامه دهخدا
ناپخته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نپخته . هنوز پخته ناشده . طبخ نشده . (ناظم الاطباء). در غذاها، گوشت و امثال آن . غیرمطبوخ . پخته نشده . خام . نی ّ. اسلغ. عَفِص . (بحرالجواهر) : که ناپخته نیکوتر از نیم خام . امیرخسرو. || در میوه ها: نرسیده . ک...
-
بابی
لغتنامه دهخدا
بابی . [ ] (اِخ ) مصطفی . حلبی . بابی مصطفی بن عثمان ، شاعری زبردست حنفی مذهب و قاضی شهر مدینه بود و در مکه بسال 1091 هَ . ق . درگذشت . در خلاصةالاثر آمده است : ادیبی فاضل و از بزرگان دهر بشمار است و بر علوم روز مسلط بود. در حلب نشأت یافت و علم آموخ...
-
باجروان
لغتنامه دهخدا
باجروان . [ ج َرْ ] (اِخ ) قریه ایست از دیار مصر در جزیره از اعمال بلیخ . (معجم البلدان ). || شهریست از نواحی باب الابواب نزدیک شیروان که عین الحیاة نزدیک آنست و گویند خضر از آن خورده است و گویند آن همان قریه است که موسی و خضر از مردم آن طعام خواستند...
-
حوالی
لغتنامه دهخدا
حوالی . [ ح َ ] (از ع ، اِ) پیرامون . گرداگرد. دامنه . اطراف . جوانب . نواحی . نزدیکی . (ناظم الاطباء). گرداگرد چیزی . بدان که لام این لفظ را کسره دادن و در آخر یای معروف خواندن بتصرف فارسیان است . زیرا که در حقیقت حوالی بفتح لام و در آخر الف مقصوره ...
-
نغول
لغتنامه دهخدا
نغول . [ ن ُ ] (ص ) عمیق . ژرف . (جهانگیری ) (از برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). که قعر آن دور باشد. (از انجمن آرا)(آنندراج ). بحر نغول و چاه نغول ، دریا و چاهی را گویند که قعر آن بسیار ژرف و بسیار دور باشد و هر چه مانند آن بود. ...