کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فجور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فجور
لغتنامه دهخدا
فجور. [ ف ُ ] (ع مص ) فجر. برانگیخته گردیدن بر گناه و زنا کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). تبه کاری . فسق . (یادداشت بخط مؤلف ). بیشتر درفارسی مرادف فسق و بهمراه آن بکار رود : دور از فجور و فسق و بری از ریاو زورشسته رسوم زرق و نبشته دو نیم وی ....
-
فجور
لغتنامه دهخدا
فجور. [ف َ ] (ع ص ) مرتکب گناه . (منتهی الارب ). برانگیخته ٔ بر گناه . وزن فعول مبالغه است . (اقرب الموارد). || زناکار. (منتهی الارب ). زانی و زانیه . (اقرب الموارد). ج ، فُجُر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
فرت
لغتنامه دهخدا
فرت .[ ف َ ] (ع مص ) فجور و بدکاری . (از اقرب الموارد).
-
منطوف
لغتنامه دهخدا
منطوف . [ م َ ] (ع ص ) متهم کرده شده به فجور و عیب آلوده . (ناظم الاطباء).
-
عهار
لغتنامه دهخدا
عهار. [ ع ِ ] (ع مص )فسوس و فجور نمودن با زن و زنا کردن با وی . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بنزد زن آمدن جهت فجور. (از اقرب الموارد). || پیرو بدی شدن ، و دزدیدن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
-
عهارة
لغتنامه دهخدا
عهارة. [ ع َ رَ ] (ع مص ) بنزد زن آمدن در شب جهت زنا و فجور. (ناظم الاطباء). به فجور نزد زن آمدن . (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). عِهار. عَهر. رجوع به عهار و عهر شود.
-
عهر
لغتنامه دهخدا
عهر. [ ع ِ ] (ع اِ) زنا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زنا و فجور. (ناظم الاطباء).
-
کشود
لغتنامه دهخدا
کشود. [ ک َش ْ وَ ] (اِ) فجور است و آن انتهای زور قوت شهوانیه ٔ قبیحه و ارتکاب در امور فواحش است . (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
سیه نامگی
لغتنامه دهخدا
سیه نامگی . [ ی َه ْ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) طمع و بدکرداری . فسق و فجور. (ناظم الاطباء).
-
بدمعاشی
لغتنامه دهخدا
بدمعاشی . [ ب َ م َ ] (حامص مرکب ) بدگذرانی و بدوضعی . || شرارت و فسق و فجور. (ناظم الاطباء).
-
خنزاب
لغتنامه دهخدا
خنزاب . [ خ ِ ] (ع ص ) دلیر بر فجور. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خنزوب
لغتنامه دهخدا
خنزوب . [ خ ُ ] (ع ص ) دلیر بر فجور. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
عهر
لغتنامه دهخدا
عهر. [ ع َ / ع ِ / ع َ هََ ] (ع مص ) به فجور نزد زن آمدن و زنا کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). برای فجور نزد زن آمدن . (از اقرب الموارد). عُهور.عُهورة. عَهارة. رجوع به عهور و عهورة و عهارة شود. || مرتکب بدی گشتن و دزدیدن . (از ...
-
تباه کاری
لغتنامه دهخدا
تباه کاری . [ ت َ ] (حامص مرکب ) عمل تباهکار. خرابکاری . کاری زشت و بد کردن . افساد. تبهکاری . || فسق . فجور. || زنا. رجوع به تباه و دیگر ترکیب های آن شود.