کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فجاءة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فجاءة
لغتنامه دهخدا
فجاءة. [ ف َ ءَ ] (ع مص ) ناگاه گرفتن کسی را. || ناگاه درآمدن بر کسی . (منتهی الارب ). رجوع به فجاء و فجاءة شود.
-
فجاءة
لغتنامه دهخدا
فجاءة. [ ف ُ ءَ ] (ع مص ) ناگاه گرفتن کسی را. || ناگاه درآمدن بر کسی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) آنچه بناگاه بر تو درآید. (اقرب الموارد). || موت فجاءة؛ مرگ ناگهانی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
فجاءة
لغتنامه دهخدا
فجاءة. [ ف ُءَ ] (اِخ ) نام پدر قطری شاعر است . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
نابیوس
لغتنامه دهخدا
نابیوس . [ ب َ ] (ق مرکب ) ناگهان . فجاءة. بغتةً. (مقدمه ٔ جهانگشای جوینی ). رجوع به بیوسیدن و نابیوسان شود.
-
یک مرتبه
لغتنامه دهخدا
یک مرتبه . [ ی َ / ی ِ م َ ت َ ب َ / ب ِ ] (ق مرکب ) یک بار. (یادداشت مؤلف ). یک دفعه . || ناگهان . فجاءةً. یک هو. (یادداشت مؤلف ). || (ص مرکب ) یک طبقه . یک اشکوبه . (یادداشت مؤلف ). ساختمان که دارای یک طبقه باشد. رجوع به مرتبه شود.
-
یکهو
لغتنامه دهخدا
یکهو. [ ی ِ هَُ ] (ق مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) در تداول عوام ، دفعتاً. غفلتاً. ناگهان . فجاءة. ناآگاهان . (یادداشت مؤلف ). || تماماً. کلیتاً. بالتمام . همگی . جملگی . همه . تمام . یک باره و نه به دفعات . در یک بار. (یادداشت مؤلف ). یهو.
-
نابیوسی
لغتنامه دهخدا
نابیوسی . [ ب َ ] (ق مرکب ) فجاءة. ناگهانی : افسوس که عمر نابیوسی بگذشت وین عمر چو جان عزیز ازسی بگذشت .؟ (جهانگشای جوینی ج 1 ص 6).
-
فجا
لغتنامه دهخدا
فجا. [ ف ِ ] (ع مص ) فجاء. رجوع به فجاء شود. || (ص ) ناگهان : بادت بقای عمر به شادی هزار عیدعید عدو و عید ز جان دادن فجا. سوزنی .آنچنانش تنگ آورد آن قضاکه منافق را کند مرگ فجا. مولوی .رجوع به فجاءو فجاءة شود.
-
سررسیدن
لغتنامه دهخدا
سررسیدن . [ س َرْ، رَ / رِ دَ] (مص مرکب ) غفلتاً وارد شدن . در همان وقت که ضرور بود حاضر آمدن . فجاءةً درآمدن . غیرمنتظر آمدن . || سپری شدن مدت . به انتها رسیدن مدت . به آخر آمدن مدت . (یادداشت مؤلف ): مدت اجاره سررسیده است .
-
طرء
لغتنامه دهخدا
طرء. [طَرْءْ ] (ع مص ) از جائی و شهری آمدن کسی را. (منتهی الارب ). یا ناگاه بدرآمدن از جائی بر کسی . یقال : طراءَ علیهم ؛ اذا اتاهم من مکان ، او خرج علیهم منه فجاءَة. (منتهی الارب ). آمدن از جائی . (آنندراج ). از جائی و شهری برآمدن . (صراح ). از شهری...
-
طروء
لغتنامه دهخدا
طروء. [ طُ ] (ع مص ) از جائی وشهری برآمدن . (صراح ). از جائی به جائی شدن یا آمدن .(زوزنی ). از جائی و شهری آمدن کسی را، یا ناگاه برآمدن از جائی بر کسی . یقال : طَرَاءَ علیهم ؛ اذا اتاهم من مکان ، او خرج علیهم منه فُجاءة. (منتهی الارب ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن علی المالقی الانصاری اللغوی النحوی المقری معروف بفخام . او راویه ٔ حدیث و غیر حدیث است و از ابن ابی الاحوص و ابن الطباع و جماعتی و از او مسنداً صاحب بغیة در کتاب طبقات کبرای خود روایت کند. و او645 هَ. ق . چنا...
-
صنهاجی
لغتنامه دهخدا
صنهاجی . [ ص ُ ] (اِخ ) بادیس بن منصوربن بلکین بن زیری صنهاجی حمیری . صاحب افریقا از ملوک صنهاجیه تونس است . وی بسال 374 هَ . ق . متولد شد و بسال 386 پس از مرگ پدر ولایت یافت و در سردانیه اقامت جست و فرمان القائم بامر اﷲ فاطمی بدو رسید و در روزگار او...
-
ابن قاص
لغتنامه دهخدا
ابن قاص . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن ابی احمد. فقیه شافعی ، شاگرد ابن سریج . مولد و موطن او مازندران . وقتی قاضی طرسوس بوده و در همانجا هنگامی که بر منبر مجلس میگفته فجاءةً درگذشته است . او را میان علمای شافعی شهرتی بکمال است و کتب قلیل الحجم...