کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فتیله پیچ کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فتیلة
لغتنامه دهخدا
فتیلة. [ ف َ ل َ ] (ع اِ) ریسم میان دو انگشتان تافته . (منتهی الارب ).
-
فتیله ٔ عنبر
لغتنامه دهخدا
فتیله ٔ عنبر. [ ف َ ل َ / ل ِ ی ِ عَم ْ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فتیله ای که از عنبر سازند و بوی خوش میدهد. (آنندراج ) : گر عطر طره ٔ تو میسر شود مرارگ در بدن فتیله ٔ عنبر شود مرا.محمد باقر.
-
فتیله شدن
لغتنامه دهخدا
فتیله شدن . [ ف َل َ / ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به هم بسته شدن مو از بی شانگی و بی احتیاطی ، مثل موی فقرای هند. (آنندراج ).
-
فتیله تاب
لغتنامه دهخدا
فتیله تاب . [ ف َ ل َ ] (اِخ ) از درویشان اوایل قرن دهم هجری . محرابی کرمانی نویسد: مجذوبی بود که به درویش فتیله تاب مشهور شده بود و چنین میگویند که او تاجر بوده و ملت (مذهب ) مجوس یا آفتاب پرست داشت ، اما گاهی کلمه ای میگفت و گاهی نیز کفر میگفت و حق...
-
فتیله سوز
لغتنامه دهخدا
فتیله سوز. [ ف َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) شمعدان . (آنندراج ).
-
فتیله مو
لغتنامه دهخدا
فتیله مو. [ ف َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) کنایه از رند و دیوانه و احمق . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
تاب دادن
لغتنامه دهخدا
تاب دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) تافتن . مفتول کردن . مرغول کردن . فتیله کردن .پیچاندن نخ و ریسمان و مفتول و زلف و غیره : نخ را تاب دادن ، سبیلها را تاب دادن ، تاب دادن ریسمان ، عقص شعره عقصاً. بافت موی را و تاب داد. (منتهی الارب ). قلدالحبل . تاب داد رس...
-
بینی
لغتنامه دهخدا
بینی . (اِ) ترجمه ٔ انف . ظاهراً مرکب است از بین بمعنی بینش و یای نسبت زیرا که این عضو مرئی میشود یا آنکه متصل بچشم که محل بینش است واقع شده و بهر تقدیر از صفات و تشبیهات اوست یعنی آنچه در اشعار می آید از: قلم ، نرگس ، الف ، انگشت و جز آن . (آنندراج ...