کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فتوا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فتوا
لغتنامه دهخدا
فتوا. [ ف َت ْ ] (ع اِ) فتوی . رجوع به فتوی شود.
-
جستوجو در متن
-
لست
لغتنامه دهخدا
لست . [ل َ ت َ ] (ع فعل ) نیستی تو. و در بیت ذیل ظاهراً مخفف لست اهلا للعطاء و للصلة و امثالهماست : هست فتوای فتوت را قلم در دست اوپاسخ فتوا نعم راند بجای لا و لست .سوزنی .
-
حرک
لغتنامه دهخدا
حرک . [ ح َ ] (اِخ )موضعی است . عبیداﷲبن قیس الرقیات گوید : ان شیباً من عامربن لؤی و فتواً منهم رقاق النعال لم یناموا اذ نام قوم ٌ عن الوتَر بحرک فعرعر فالسخال .(معجم البلدان ).
-
سجل کردن
لغتنامه دهخدا
سجل کردن . [ س ِج ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تسجیل . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). تصدیق کردن . تأیید کردن . قبول کردن . پذیرفتن امضاء : هر چیزی که خرد و فضل وی آن را سجل کرد بهیچ گواه حاجت نیاید. (تاریخ بیهقی ).وگرزبان هنر می سراید این دعوی بحکم ...
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن یحیی قرشی بویطی ، مکنی به ابویعقوب . دوست امام شافعی و واسطةالعقد شافعیان بود و پس از مرگ امام شافعی در درس و فتوا دادن جای او را گرفت . او از مردم بویط مصر بود و در قضیه ٔ مخلوق بودن قرآن در عهد الواثق دست بسته بر استری به ...
-
یونس
لغتنامه دهخدا
یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی بن محمدبن زکریا، ذوالنون زبیری واحی (یا الواحی ) مصری شافعی . فاضل بود و به حدیث و فتوا اشتغال داشت . وی به سال 755 هَ . ق . در قاهره به دنیا آمد و به سال 842 هَ . ق . در همانجا درگذشت . وی کتاب «ردع الجهال عن اش...
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عمر، معروف به منقاری رومی ، قاضی ترک بود و تألیفاتی به عربی داشت . به قضای مصر (سال 1064 هَ . ق .) و مکه و قسطنطنیه رسید و مدتی دراز منصب فتوا در روم ایلی داشت . از آثار اوست : 1- حاشیه ای بر تفسیر بیضاوی . 2- الفتاوی...
-
حسن آشتیانی
لغتنامه دهخدا
حسن آشتیانی . [ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) (میرزا محمد...) از شاگردان شیخ مرتضی انصاری درگذشته ٔ 1281 هَ . ق . او راست : «الاجزاء» و الاجارة و بحرالفوائد که در تهران به سال 1315 هَ . ق . چاپ شده . آشتیانی در تهران بسال 1319هَ . ق . درگذشت و جنازه اش به نجف...
-
فتوی
لغتنامه دهخدا
فتوی . [ ف َت ْ وا ] (ع اِ) فتوا. فرمان فقیه و مفتی . (منتهی الارب ). آنچه عالم نویسد در موضوع حکم شرعی . آنچه فقیه نویسد برای مقلدان خود، یا درباره ٔ حکم شرعی موضوعی ، یا آنچه بدیشان گوید در آن باره . رأی فقیه در حکم شرعی فرعی . فتواء. فتیا. وچرگری...
-
یونس
لغتنامه دهخدا
یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن منعةبن سعدبن قیس ، ملقب به رضی الدین اربلی . پدر شیخ عمادالدین ابوحامد محمد و کمال الدین ابوالفتح موسی ، از مردم اربل بود. به موصل عزیمت کرد ودر خدمت ابن خمیس کعبی جهنی علم فقه آموخت و بسیاری از کتابها و مسموعاتش را ا...
-
لشکری
لغتنامه دهخدا
لشکری . [ ل َ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از سرداران دیلم که با سپاهیان خود به اصفهان حمله برد و همانجا به دست کیغلغ کشته شد. در ترجمه ٔ محاسن اصفهان آمده : لشکری رئیس دیلمان در سال 319 هَ . ق . با غلبه ٔ لشکریان روی به قصد اصفهان نهاد و ایشان را بقسمت اموا...
-
تردد
لغتنامه دهخدا
تردد. [ ت َ رَدْ دُ ] (ع مص ) شد و آمد کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). آمد و شد کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). گردیدن و رفتن و آمد و شد کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : ج...
-
قضاء
لغتنامه دهخدا
قضاء. [ ق َ ] (ع اِ) فرمان . حکم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قضاء اﷲ ترد له الاقضیة. (اقرب الموارد). ج ، اَقْضیة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِمص ) قضاوت و داوری : چون پیر شد از قضاعفو خواست و به حج رفت . (تاریخ بخارای نرشخی ص 4).ازبهر ق...
-
قضیة
لغتنامه دهخدا
قضیة. [ ق َ ضی ی َ ] (ع مص ) دارای همه ٔ معانی قَضْی و قضاء است . قضی یقضی قضیاً و قضأاً و قضیةً. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَضْی و قضاء شود. || (اِ) مطلوب و مراد. || حکم وامر. (ناظم الاطباء). فرمان . (منتهی الارب ). || فتوا. || دلیل . ...