کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فتخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فتخ
لغتنامه دهخدا
فتخ . [ ف َ ] (ع مص ) نرم کردن انگشتان و خم کردن مفاصل انگشتان پا برای نشستن .(اقرب الموارد). سست شدن بندهای اندام و نرم و فروهشته گردیدن آن . (منتهی الارب ). || فروهشتن عقاب بالهای خود را. (اقرب الموارد) (لسان العرب ).
-
فتخ
لغتنامه دهخدا
فتخ . [ف َ ت َ ] (ع مص ) استرخاء مفاصل و نرمی آن . (اقرب الموارد). || دراز و پهنا گشتن کف دست و پا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پهن و فروهشته گردانیدن انگشتان . || سست کردن انگشتان پای وقت نشستن . (منتهی الارب ). رجوع به فَتْخ شود. || (اِ) ج ِ ...
-
واژههای مشابه
-
فتخ ماده
لغتنامه دهخدا
فتخ ماده . [ ف َ خ ِ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) علتی که بدان فرج زن بآماسد و چون برِ مرد شود خصیه بآماسد. و آن را قبح ماده هم گویند، کذا فی القنیه . (از مؤید الفضلا) (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
فتخة
لغتنامه دهخدا
فتخة. [ ف َ خ َ / ف َ ت َ خ َ ] (ع اِ) انگشتری کلان که در دست و پا کنند. (منتهی الارب ). حد فاصل انگشتان سبابه و ابهام انگشتری نقره ٔ بی نگین است ، و اگر در آن نگین باشد خاتم است . ج ، فَتَخ ، فُتوخ ، فَتَخات . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
فخرالدوله
لغتنامه دهخدا
فخرالدوله . [ ف َ رُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) دیلمی . پس از فوت مؤیدالدوله (373 هَ . ق .) بزرگان و ارکان دولت مجلسی آراستند تا یکی از شاهزادگان دیلمی را به سلطنت اختیار کنند و چنین صلاح دیدند که فخرالدوله را که ارشد شاهزادگان دیلمی و از هر جهت برازنده و سز...
-
طلق
لغتنامه دهخدا
طلق . [ طَ ] (معرب ، اِ) پنبه ٔ کوهی . || دوائی است که ضماد آن نافع سوختگی است (و مشهور در آن سکون لام ، یا آن غلط است ). معرب تلک . || ابوحاتم گوید: طلق (بکسر اول ) و آن سنگی است براق ، بهندی ابرک و چون آن را بکوبند توبرتو جدا شود، و گاهی آن را در ت...