کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فتح و ظفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فتح حضرت
لغتنامه دهخدا
فتح حضرت . [ ف َ ح َ رَ ] (اِخ ) ابن شخرف (یا شنجرف ) المروزی . رجوع به فتح بن شخرف شود.
-
فتح کردن
لغتنامه دهخدا
فتح کردن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گشادن . گشودن : دلیر آمدی سعدیا در سخن چو تیغت به دست است ، فتحی بکن . سعدی .رجوع به فتح شود.
-
فتح نوآباد
لغتنامه دهخدا
فتح نوآباد. [ ف َ ح ِ نُو ] (اِخ ) نام قدیم دیهی در نزدیکی قم در ناحیه ٔ وازکیرود. (از ترجمه ٔ تاریخ قم ص 137).
-
فتح آباد
لغتنامه دهخدا
فتح آباد. [ ف َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان فرمهین بخش فراهان شهرستان اراک است که در 21 هزارگزی راه عمومی قرار دارد. دارای 15 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
فتح آباد
لغتنامه دهخدا
فتح آباد. [ ف َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش جعفرآباد شهرستان ساوه که 35 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
فتح آباد
لغتنامه دهخدا
فتح آباد. [ ف َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان ساوه که 62 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
فتح آباد
لغتنامه دهخدا
فتح آباد. [ ف َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان که در 14 هزارگزی خاور فرسفنج قرار دارد. سکنه ٔ آن 50 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
فتح آباد
لغتنامه دهخدا
فتح آباد. [ ف َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قهستان بخش مرکزی شهرستان سیرجان که در 28 هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد، سر راه مالرو قنات نو به ده سراج واقع است . دارای 35 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
فتح آباد
لغتنامه دهخدا
فتح آباد. [ ف َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گله زن بخش خمین شهرستان محلات که 40 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
فتح آباد
لغتنامه دهخدا
فتح آباد. [ ف َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان ، که در 83 هزارگزی جنوب راه فرعی راور به یزد واقع است . دارای 35 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
فتح آباد
لغتنامه دهخدا
فتح آباد. [ ف َ ] (اِخ ) مزرعه ٔ کوچکی است از دهستان صرصر بخش صیدآباد شهرستان دامغان که در هشت هزارگزی جنوب خاوری صیدآباد واقع است . دارای 5 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
فتح الدین
لغتنامه دهخدا
فتح الدین . [ ف َ حُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به عبداﷲبن محمد شود.
-
فتح الدین
لغتنامه دهخدا
فتح الدین . [ ف َ حُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم بن شهید. رجوع به محمدبن ابراهیم شود.
-
فتح الدین
لغتنامه دهخدا
فتح الدین . [ ف َ حُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن محمد، معروف به ابن سید. رجوع به ابن سید شود.
-
فتح الدین
لغتنامه دهخدا
فتح الدین . [ ف َ حُدْ دی ] (اِخ ) یکی از سرداران مستعصم آخرین خلیفه ٔ عباسی در جنگ با هلاکوخان است . رجوع به حبیب السیر چ سنگی تهران ج 1 ص 318 شود.