کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فتة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فتة
لغتنامه دهخدا
فتة. [ ف َت ْ ت َ / ف ُت ْ ت َ ] (ع اِ) پشکل خشک ریزه یا سوخته ٔ ریزه که زیر چخماق نهند تا آتش به وی درگیرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || یک توده از خرما. (اقرب الموارد). یک لخت از خرما. (منتهی الارب ).
-
فتة
لغتنامه دهخدا
فتة. [ ف ِ ت َ ] (ع اِ) سبو. ج ، فتون . (منتهی الارب ). لام الفعل آن به تاء بدل شده است . (اقرب الموارد). || ثمر تازه شبیه به حبةالخضرا. (فهرست مخزن الادویه ).
-
واژههای مشابه
-
فته طلب
لغتنامه دهخدا
فته طلب . [ ف َ ت َ / ت ِ طَ ل َ ] (نف مرکب ) پَته طلب . جوازطلب . رجوع به پته شود.
-
فته کش
لغتنامه دهخدا
فته کش . [ ف َ ت َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری که در 29 هزارگزی جنوب خاوری بهشهر و جنوب رودخانه ٔ نکا واقع است . جایی کوهستانی ، جنگلی ، معتدل ، مرطوب و دارای 285 تن سکنه است .آب آنجا از چشمه و رودخانه ٔ نکا تأمین...
-
جستوجو در متن
-
فتون
لغتنامه دهخدا
فتون . [ ف ِ] (ع اِ) ج ِ فِتَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن یوسف بن شبل . برادر وی ابوعلی الحسین بن عبداﷲ معروف به ابن الشبل بغدادی حکیم و فیلسوف و متکلم و فاضل و ادیب بود واو مرثیه ٔ ذیل را در مرگ برادر خود احمد گفته است :غایة الحزن والسرور انقضاءما لحی من بعد میت بقاءلا ل...
-
لخت
لغتنامه دهخدا
لخت . [ ل َ ] (اِ) جزو. بعض . برخ . بهر. بخش . قسم . پرگاله . قدر. مقدار. حصه . (برهان ). قطعه . پاره . لت : یک لخت خون بچه ٔ تا کم فرست از آنک هم بوی مشک دارد و هم گونه ٔ عقیق . عماره .بیامد ز ترکان چو یک لخت کوه شدند از نهیبش دلیران ستوه . فردوسی ....
-
حجت
لغتنامه دهخدا
حجت . [ ح ُج ْ ج َ ] (ع اِ) نمودار. دلیل . بینة. برهان . سلطان . امثولة. ثبت . آوند. (؟) آنچه بدان دعوی ثابت شود. مادل به علی صحة الدعوی . و قیل الحجة و الدلیل واحد. (تعریفات جرجانی ص 56). تهانوی گوید: بالضم ، مرادف للدلیل . کما فی شرح الطوالع، والحج...