کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فتاح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فتاح
لغتنامه دهخدا
فتاح . [ ف َت ْ تا ] (اِخ ) دهی از دهستان گیلان شهرستان شاه آباد، که در 9 هزارگزی جنوب خاوری گیلان و یکهزار و پانصد گزی راه شوسه ٔ گیلان به ایلام و شاه آباد قرار دارد. جایی کوهستانی ، گرمسیر و دارای 60 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ چله تأمین می...
-
فتاح
لغتنامه دهخدا
فتاح . [ ف َت ْ تا ] (ع ص ) گشاینده . (مهذب الاسماء). مبالغه ٔ فاتح . (از اقرب الموارد) : هر دو فتاح و رمز را مفتاح هر دو سردار و علم را بندار. خاقانی .|| (اِ) حاکم . (از تفسیر ابوالفتوح ) (اقرب الموارد). داور. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || نوعی ...
-
واژههای مشابه
-
کل فتاح
لغتنامه دهخدا
کل فتاح . [ ک َ ف َت ْ تا ] (ص مرکب ) (شاید مخفف کربلایی فتاح ) سخت احمق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
فتاح تنکابنی
لغتنامه دهخدا
فتاح تنکابنی . [ ف َت ْ تا ح ِ ت ُ ب ُ / ت َ ب ُ ] (اِخ ) (ملا...) همان حکیم مؤمن نویسنده ٔ کتاب تحفه در خواص ادویه است . رجوع به حکیم مؤمن شود.
-
فتاح آباد
لغتنامه دهخدا
فتاح آباد. [ ف َت ْ تا ] (اِخ ) دهی از دهستان میربیک شهرستان خرم آباد، که در 34 هزارگزی باختر نورآباد و 18 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه قرار دارد. جایی تپه ماهور، سردسیر و دارای 240 تن سکنه است . آب آن از چشمه ها و رودخانه ٔ حسن کاوی...
-
فتاح آباد
لغتنامه دهخدا
فتاح آباد. [ ف َت ْ تا ] (اِخ ) دهی از دهستان یک مهه ٔ بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز، که در 27 هزارگزی جنوب خاوری مسجدسلیمان و کنار راه شوسه ٔ مسجدسلیمان و هفتگل قرار دارد. جایی کوهستانی ، گرمسیر و دارای 120 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ تمبیان ت...
-
فتاح آباد
لغتنامه دهخدا
فتاح آباد. [ ف َت ْ تا ] (اِخ ) دهی است از دهستان تیلکوه بخش دیوان دره ٔ شهرستان سنندج که در 30 هزارگزی شمال باختری دیواندره و دوهزارگزی جنوب راه شوسه ٔ دیواندره به سقز قرار دارد. جایی کوهستانی ، سردسیر و دارای 180 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمی...
-
فتاح خان
لغتنامه دهخدا
فتاح خان . [ ف َت ْ تا ] (اِخ ) از سرداران ایل بختیاری و معاصر کریمخان زند است ، که پس از غلبه ٔ سپاه کریمخان بر لرستان و جایگاه آن ایل بسوی عراق و عربستان گریخت . سپس با چند تن دیگر از یاران و هم قطاران خود دوباره روی دوستی با کریم خان نمود. (از مجم...
-
فتاح کندی
لغتنامه دهخدا
فتاح کندی . [ ف َت ْ تا ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چای باسار بخش پلدشت شهرستان ماکو، که در 15 هزارگزی جنوب باختری پلدشت و دوهزارگزی جنوب راه شوسه ٔ پلدشت به ماکو واقع است . جلگه ای معتدل ، مالاریایی و دارای 300 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ زن...
-
جستوجو در متن
-
فتاحی
لغتنامه دهخدا
فتاحی . [ ف َت ْ تا ] (ص نسبی ) منسوب به فتاح . رجوع به فَتّاح شود.
-
فتاحیة
لغتنامه دهخدا
فتاحیة. [ ف ُ ی َ ] (ع اِ) مرغی است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فَتّاح شود.
-
ام عجلان
لغتنامه دهخدا
ام عجلان . [ اُم ْ م ِع َ ] (ع اِ مرکب ) مرغی است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). مرغ سیاهی است که آن را قویع نیز خوانند. گویند مرغ سیاه و سفیدی است که دم خود را بسیار می جنباند و آن را فتاح نامند. دم جنبانک . (از المرصع).
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) ایلاقی محمد (سید...) ابن یوسف شرف الدین . از مردم ایلاق نواحی نیشابور. حکیمی از شاگردان شیخ الرئیس ابوعلی سینا. وی بدعوت علاءالدین بن فتاح به بلخ رفت و در آنجا در جنگ با گورخان کشته شد.