کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاکهة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فاکهة
لغتنامه دهخدا
فاکهة. [ ک ِ هََ ] (ع اِ) میوه ، هرچه باشد، جز خرما و انگور و انار. (از منتهی الارب ). || درخت خرمای عجیب . (از اقرب الموارد). خرمابن بشگفت آورنده . (منتهی الارب ). || نوعی شیرینی . (اقرب الموارد). حلوایی است . (منتهی الارب ). || آنچه با خوردن آن خوش...
-
جستوجو در متن
-
نوعة
لغتنامه دهخدا
نوعة. [ ن َ ع َ ] (ع اِ) فاکهه ٔ تر. (منتهی الارب ). میوه ٔ تر و تازه . (ناظم الاطباء) (از متن اللغة).
-
شاعر
لغتنامه دهخدا
شاعر. [ ع ِ ](اِخ ) (الخوری ) بطرس الماورنی اللبنانی . او راست : «فاکهة الالباب فی تاریخ الاحقاب ». (معجم المطبوعات ).
-
رمان
لغتنامه دهخدا
رمان . [ رُم ْ ما ] (ع اِ) انار و آن شش مزه دارد مانند سیب . (آنندراج ). نار : فیهما فاکهة و نخل و رمان . (قرآن 68/55). رجوع به انار شود.
-
فواکه
لغتنامه دهخدا
فواکه . [ ف َ ک ِه ْ ] (ع اِ) اجناس میوه ها. ج ِ فاکهة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) : دو ساعد او چون دو درخت است مبارک انگشت بر او شاخ و بر او جود فواکه . منوچهری .از فواکه و مشموم و حلاوتها تمتع یافتن ...
-
مفاکهه
لغتنامه دهخدا
مفاکهه . [ م ُ ک َ / ک ِ هََ / هَِ ] (از ع ، اِمص ) مفاکهة. مطایبه . ممازحه . با یکدیگر مزاح کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِمص ) طیبت . شوخی . مزاح . خوش طبعی . خوش منشی . لاغ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و درد زدگی فراق مشاهدات را به ن...
-
ثمر
لغتنامه دهخدا
ثمر. [ ث َ م َ ](ع اِ) آنچه بحاصل آرد نبات و شجر از خوشه و میوه ومانند آن . بر. بار. میوه . فاکهة. حاصل : دانش ثمر درخت دین است برشو بدرخت مصطفائی . ناصرخسرو.بهر خدمت هر که بر بندد کمراز درخت معرفت یابد ثمر. عطار.از باغ نشاط تو بروید گل رامش وز شاخ م...
-
دانیة
لغتنامه دهخدا
دانیة. [ی َ ] (ع ص ) تأنیث دانی . || فرومایه . || نزدیک شونده مأخوذ از دُنُوّ. (غیاث ). نزدیک : و هو الذی انزل من السماء ماءً ... ومن النخل من طلعها قنوان دانیة... (قرآن 99/6)؛ و اوست که فروفرستاد از آسمان آب را... و از درخت خرما و از شکوفه اش خوشه...
-
مسیخ
لغتنامه دهخدا
مسیخ . [ م َ ] (ع ص ) صورت برگردانیده . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). مسخ شده . (ناظم الاطباء). ممسوخ . || زشت خلقت و بی نمک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ): رجل مسیخ ؛ کسی که نمک ندارد. (از اقرب الموارد). مردی...
-
ذواللسانین
لغتنامه دهخدا
ذواللسانین . [ ذُل ْ ل ِ ن َ ] (اِخ ) ادیب نطنزی ابوعبداﷲ حسین بن ابراهیم (یا) محمد نطنزی ملقب بذواللسانین . او راست : کتاب دستور اللغة و خلاص . لغت مترجم عربی بفارسی و این قصیده در توصیف اصفهان از او در ترجمه ٔ محاسن اصفهان نقل شده است :حوت اصفهان خ...
-
ضروان
لغتنامه دهخدا
ضروان . [ ض َ رَ ] (اِخ ) شهرکی است نزدیک صنعاء و بنام وادئی که بهمین نام و در کنار آن واقعست موسوم گردیده و بین آن وادی و صنعا چهار فرسنگ است . یاقوت در وصف آن گوید: و هو واد ملعون حرج مشئوم حجارته تشبه انیاب الکلاب لایقدر احد یطؤه بوجه و لا سبب و ...
-
حرمل
لغتنامه دهخدا
حرمل . [ ح َ م َ ] (ع اِ) اسفند. سفند. اسپند. سپند. (بحر الجواهر). سپند سوختنی . چیزی است که سوزند دفع چشم زخم را. حمداﷲ مستوفی گوید: حرمل ؛ سپند، و دردفع چشم بد سپند سوختن مجرب است . (نزهةالقلوب ). و صاحب اختیارات گوید: ابن سمحون گوید دو نوع است سرخ...
-
لا
لغتنامه دهخدا
لا. (ع حرف ) نه . نی . بی . نا: لاعلاج ، ناگزیر. لابد، ناچار. مقابل نعم : از کرم و نعمت و آلای اوکس نشنیده ست ز لب لای او. منوچهری .گفت لا و لا کرامة. (تاریخ بیهقی ص 369).مادر فرقان چه دانی تو که هفت آیت چراست یا شهادت را چرا همراه کردستند لا. ناصرخس...
-
بار
لغتنامه دهخدا
بار. (اِ) پشته ٔ قماش و خروار و آنچه بر پشت توان برداشت . (برهان ). پشتواره است و آن پشته ها باشد کوچک از هیزم و علف و غیره که بر پشت بندند. کاره . (برهان : کاره ).حمل و بسته و هر چیز که برای حمل کردن فراهم کنند. (ناظم الاطباء). چیزی که بر سر و پشت و...