کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فأما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فأما
لغتنامه دهخدا
فأما. [ ف َ اَم ْ ما ] (ع حرف ربط) بمعنی اما به کار رود : فاما آتش جم بجانب ارزرم بود. انوشیروان آن را به کاریان به ناحیت فارس نقل کرد. (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 88). رجوع به «اما» شود.
-
جستوجو در متن
-
واسطالحجاز
لغتنامه دهخدا
واسطالحجاز. [ س ِ طُل ْ ح ِ ] (اِخ ) نام موضعی است در این شعر کثیر عزة : اجدوا فاما اهل عزة غدوةفبانوا و اما واسط فمقیم .(معجم البلدان ).
-
وثاق
لغتنامه دهخدا
وثاق . [ وَ ] (ع اِ) هرچیز که بدان چیزی را بندند مانند ریسمان و بند و قید و زنجیر. (ناظم الاطباء) : فشدّوا الوَثاق فاما مناً بعد وَ اما فداءً. (قرآن 44/47).
-
ملک
لغتنامه دهخدا
ملک . [ م َ / م ُ ] (ع اِ) لاذهبن فاما ملک و اما هلک ؛ یعنی هرآینه می روم یا بزرگی و عظمت است در آن و یا هلاکت . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
حرت
لغتنامه دهخدا
حرت . [ ح َرْ رَ ] (ع مص ) حَرّة. تشنه شدن . (از منتهی الارب ). رجوع به حَرّة شود : فاما همچو درخت مرخ و عفار هیچ درختی نیست که به اندک حرت از آن آتش میبارد. (تاریخ قم ص 9).
-
مبلغم
لغتنامه دهخدا
مبلغم . [ م ُ ب َ غ َ ] (ع ص ) بلغمی . آن که بر مزاج او بلغم غلبه دارد. ج ، مبلغمون و مبلغمین : فاما المبردون و المبلغمون فلا یسلمون من ضرره [ ضررجبن = پنیر ] . (ابن بیطار، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و هو [ ضراة ] نافع الاصحاب الریاح الغلیظ و المبلغ...
-
مستودعات
لغتنامه دهخدا
مستودعات . [ م ُ ت َ دَ ] (ع ص ، اِ)ج ِ مستودع و مستودعة. امانتها و چیزهای امانت داشته شده . (غیاث ) (آنندراج ) : فاما سِرّی از مستودعات قضا و مکنونات قدر دست رد بر پیشانی او نهاد.(سندبادنامه ص 61). رجوع به مستودع و استیداع شود.
-
افروزاندن
لغتنامه دهخدا
افروزاندن . [ اَ دَ ] (مص ) سوزاندن . || تابان و فروزنده گردانیدن . (ناظم الاطباء) : فاما خداوندان معروف گفته اند که وی [ جمال ] شوق شمع است که شمع را برافروزاند. (نوروزنامه ). || متشعشع گردانیدن . || دارای نور و روشنائی گشتن . (ناظم الاطباء). افروزا...
-
امهن
لغتنامه دهخدا
امهن . [ اَ هََ ] (ع ن تف ) سست تر: فأما ورق هذه الشجرة [ حورومی ] فهو یفعل کل شی ٔ یفعله وردها الا ان الورق اضعف و امهن من قوةالزهر. (مفردات ابن بیطار). || خوارتر.- امثال :امهن من ذباب . (از مجمعالامثال ).
-
جاسی
لغتنامه دهخدا
جاسی . (ع ص ) نعت فاعلی از جَسْوْ سخت . || درشت . (منتهی الارب ). || طحال جاسی ، سپرز صلب : و اذا ضمد بورقة الورم السوداوی الجاسی سکنه ولیّنه . (مفردات ابن البیطار). فاما الیمانی فانه شبیه فی عظمه بالعفصة اسود حفیف یحمل فی داخله حجراً جاسیاً. (مفردات...
-
روح و ریحان
لغتنامه دهخدا
روح و ریحان . [ رَ ح ُ رَی ْ / رِی ْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رحمت و رزق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آسایش وروزی و بوی خوش . استراحت و رزق . مقتبس از آیه ٔ «فأما ان کان من المقربین فروح و ریحان و جنة نعیم ». (قرآن /56 88 و 89) یعنی ؛ اما آن کس...
-
مفلح
لغتنامه دهخدا
مفلح . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) رستگار. (دهار). نیکبخت . (مهذب الاسماء). پیروزی یابنده و رستگار. (آنندراج ). رستگار و پیروزمند. (ناظم الاطباء). ج ، مفلحین : فأمّا من تاب و آمن و عمل صالحاً فعسی ̍ أن یکون من المفلحین . (قرآن 67/28).می گزندش تا ز ادب آنجا ...
-
اسکانیة
لغتنامه دهخدا
اسکانیة. [ اَ نی ی َ ] (اِخ ) (ملوک الَ ....) پادشاهان اشکانی : فاما کتاب کلیلة و دمنة فقد اختلف فی امره فقیل عملته الهند و خبر ذلک فی صدر الکتاب و قیل عملته ملوک الاسکانیة و نحلته الهند. (فهرست ابن الندیم از محمد قزوینی درتعلیقات چهارمقاله ص 176). ر...
-
اولاق
لغتنامه دهخدا
اولاق . (ترکی ، اِ) الاغ . (شرفنامه ٔ منیری ). چهارپا. مرکوب : والبرید ببلاد الهند صنفان فأما برید الخیل فیسمونه اولاق (باقاف ) و هو خیل تکون للسلطان فی کل مسافة اربعة امیال . (ابن بطوطه ). و ایشان را لشکر و مرد داد و از چهار پای و اولاق چندانک در ح...