کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فانوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فانوس
لغتنامه دهخدا
فانوس . (یونانی ، اِ) هر چراغی که جهت روشن کردن مسافت زیادی بر بالای بلندی مانند منار و جز آن ، نصب کنند. (ناظم الاطباء). || آلتی که از مواد غیر حاجب نور سازند. خواه آن ماده شیشه و بلور باشد یا کاغذ یا پارچه و در آن چراغ گذارند تا از باد محفوظ بماند....
-
واژههای مشابه
-
فانوس خیال
لغتنامه دهخدا
فانوس خیال . [ س ِ خ َ / خیا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فانوسی باشد که در آن صورتها کشند و آن صورتها به هوای آتش به گردش درآید. (برهان ) : این چرخ فلک که ما در او حیرانیم فانوس خیال از او مثالی دانیم خورشید چراغ دان و عالم فانوس ما چون صوریم کاندر آن...
-
فانوس گردان
لغتنامه دهخدا
فانوس گردان . [ س ِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فانوس خیال . (برهان ). رجوع به فانوس خیال شود.
-
فانوس نارنج
لغتنامه دهخدا
فانوس نارنج . [ س ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فانوسی باشد که نارنج را خالی کرده و نقش ها در آن کنند و چراغ در آن افروزند، و این چنین فانوس در هندوستان از گِل و از کدوی تلخ و هندوانه نیز سازند. (آنندراج ).
-
فانوس دریایی
لغتنامه دهخدا
فانوس دریایی . [ س ِ دَرْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چراغی که در بندرگاهها بالای برجی برپا کنند و شبها برای هدایت کشتی ها آن را بیفروزند. رجوع به فار شود.
-
فانوس کش
لغتنامه دهخدا
فانوس کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) برنده و حامل فانوس . (یادداشت بخط مؤلف ). در قدیم اشخاص معروف و روحانیان هنگام شب که به محافل و میهمانی ها میرفتند یکی را برای بردن فانوس با خود میبردند.
-
جامه ٔ فانوس
لغتنامه دهخدا
جامه ٔ فانوس . [ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پوشش فانوس . پارچه ٔ موم اندود که دور فانوس می کشیدند تا باد آنرا خاموش نکند : گاه در جامه ٔ فانوس هم آتش گیردعجبی نیست اگر شیشه ز صهبا سوزد.کلیم (از بهار عجم ) (از آنندراج ).
-
خانه ٔ فانوس
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ فانوس . [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جافانوسی . جایی که در آنجا فانوس گذارند : قطره ای کافی است ای ابربلا زحمت مکش بام ما چون خانه ٔ فانوس گل اندود نیست .قاسم مشهدی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
فنوس
لغتنامه دهخدا
فنوس . [ ف َ ] (اِ) فانوس . (آنندراج ). رجوع به فانوس شود.
-
فوانیس
لغتنامه دهخدا
فوانیس . [ ف َ ] (معرب ، اِ) ج ِ فانوس . (از صبح الاعشی ). رجوع به فانوس شود.
-
تا شدن
لغتنامه دهخدا
تا شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خم شدن . دولا شدن : مثل فانوس تا شدن .
-
مردنگی
لغتنامه دهخدا
مردنگی . [ م َ دَ ] (اِ) سرپوش بزرگ بلورین که لاله یا لامپا را زیر آن نهند تا از باد مصون ماند. (یادداشت مرحوم دهخدا). فانوس شیشه ای که بالا و پائین آن باز است و شمعو چراغ را داخل آن گذارند تا از باد محفوظ بماند.
-
مناره ٔ اسکندریه
لغتنامه دهخدا
مناره ٔ اسکندریه . [ م َ رَ / رِ ی ِ اِ ک َ دَ ری ی َ ] (اِخ ) یکی از عجایب سبعه ٔ دنیای قدیم ، فانوس دریایی اسکندریه . و رجوع به اسکندریه و فار (اِخ ) (نام جزیره ) و نیز رجوع به معجم البلدان شود.