کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فال فال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فال فال
لغتنامه دهخدا
فال فال . (ق مرکب ) بخش بخش . قسمت قسمت . چندتاچندتا. کپه کپه .- فال فال کردن ؛ کپه کپه کردن .رجوع به فال شود.
-
جستوجو در متن
-
شکون
لغتنامه دهخدا
شکون . [ ش ُ ] (اِ) شگون . به معنی شکن است که فال نیک و به فال برداشتن و مبارک دانستن چیزها باشد. (برهان ). فال . فال نیک : شکون داشتن . شکون خوب یا بد زدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شگون شود.
-
فالگویی
لغتنامه دهخدا
فالگویی . (حامص مرکب ) کار فالگو. فالگیری . طالعبینی . فال بینی . رجوع به فال و فال بینی شود.
-
کتاب بینی
لغتنامه دهخدا
کتاب بینی . [ ک ِ ] (حامص مرکب ) فال بینی . فالگیری . رجوع به فال بینی و فالگیری شود.
-
تفأل
لغتنامه دهخدا
تفأل . [ ت َ ف َءْ ءُ ] (ع مص ) اختر نیک گرفتن . (زوزنی ). فال گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فال نیک زدن ، خلاف تطیر. (از اقرب الموارد). فال و شگون و فال نیک . (ناظم الاطباء): تفألوا بالخیر تجدوه ؛ فال نیکو زنید تا نیکیتان پیش آید. (از امث...
-
فالگوش
لغتنامه دهخدا
فالگوش . (اِ مرکب ) عملی که زنان در شب چهارشنبه سوری کنند، و آن ایستادن بر سر چهارراه ها و تفأل و تطیر به گفتار عابرین باشد. (یادداشت بخط مؤلف ). به آواز مردم گوش گذاشته از سخن آنها فال گرفتن . (آنندراج ). رجوع به فال و فال کلند شود.
-
سرکتاب باز کردن
لغتنامه دهخدا
سرکتاب باز کردن . [ س َ ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فال دیدن از کتاب . فال گرفتن . فال با کتاب . از کتابی مخصوص ، گذشته و آینده ٔ کسی را گفتن . (یادداشت مؤلف ).
-
کتاب بین
لغتنامه دهخدا
کتاب بین . [ ک ِ ] (نف مرکب ) فالچی . فال بین . (یادداشت مؤلف ). فالگیر. رجوع به فال بین و فالگیر شود.
-
خال بین
لغتنامه دهخدا
خال بین . (نف مرکب ) آنکه بنگریستن خال پوست بدن فال گوید مثل فال بین و کف بین . حازی .
-
حازی
لغتنامه دهخدا
حازی . (ع ص ) آنکه در اعضا و خال روی نگرد و فال گوید. (مهذب الاسماء). آنکه بنگریستن خال و کف دست فال گوید. خال بین . کف بین .
-
متفائل
لغتنامه دهخدا
متفائل . [ م ُ ت َ ءِ ] (ع ص ) فال گیرنده . (غیاث ) (آنندراج ) . فال گوینده و غیب گوینده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
متطیر
لغتنامه دهخدا
متطیر. [ م ُ ت َ طَی ْ ی ِ ] (ع ص ) فال گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن که به فال بد می نگرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تطیر شود.
-
تفأل زدن
لغتنامه دهخدا
تفأل زدن . [ ت َ ف َءْ ءُ زَ دَ ] (مص مرکب ) فال گرفتن . (ناظم الاطباء). شگون خوب زدن . فال نیک زدن .
-
کلندافکندن
لغتنامه دهخدا
کلندافکندن . [ ک ُ / ک َ ل َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رسم ولایت است که چون زنان آنجا به فال گوش متوجه شوند افسون خاص بر کلند دمیده بر سرراه اندازند. (آنندراج ). فال کلند زدن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به فال کلند ذیل ترکیبات کلند شود.