کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فالوده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فالوده
لغتنامه دهخدا
فالوده . [ دَ / دِ ] (اِ) صورت دیگری است از واژه ٔ پارسی پالوده . رجوع به پالوده شود.
-
جستوجو در متن
-
فالوذ
لغتنامه دهخدا
فالوذ. (معرب ، اِ) فولاد. || پالوده ، که حلوائی است از آرد و شیر. (از منتهی الارب ). رجوع به فالوذج و فالوده و پالوده شود.
-
صفرق
لغتنامه دهخدا
صفرق . [ ص ُ ف ُرْ رُ ] (ع اِ) فالوده . (منتهی الارب ). || گیاهی است . (منتهی الارب ).
-
لمص
لغتنامه دهخدا
لمص . [ ل َ ] (ع مص ) فالوده خوردن . || بر انگشت گرفتن و لیسیدن انگبین را. || شکنجیدن چیزی را به دو انگشت . (منتهی الارب ).
-
ملوص
لغتنامه دهخدا
ملوص . [ م ُ ل َوْ وَ ] (ع اِ) فالوده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ابوالعلاء
لغتنامه دهخدا
ابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (ع اِ مرکب ) پالوده . (دهار) (منتهی الارب ). حلوا. فالوده . فالوذج . || بلستک . (مهذب الاسماء). پرستو. پرستوک . || زنبور. (مهذب الاسماء). || ابوالملیح . چکاوک .
-
لمص
لغتنامه دهخدا
لمص . [ ل َ ] (ع اِ)فالوده . || فالوده مانند بی شیرینی که کودکان با دوشاب خورند. (منتهی الارب ). شی ٔ مثل الفالوذج لا حلاوة له یؤکل مع الدبسر. (بحر الجواهر). ظاهراً آرد سرخ کرده ٔ با روغن باشد که شیرینی آن را شیره کنندگاه خوردن : و لعلک امرت خادمک ا...
-
رعدید
لغتنامه دهخدا
رعدید. [ رِ ] (ع ص ) جنبان و ترسان . (ناظم الاطباء). ترسویی که بسیار لرزان باشد. (از اقرب الموارد).بددل . ترسان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ترسنده . ترسو. (یادداشت مؤلف ). || زن لرزان گوشت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد...
-
رجراج
لغتنامه دهخدا
رجراج . [ رَ ] (ع ص ) جنبان و لرزان از هر چیزی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). لرزان . (دهار): ردف رجراج ؛ سرین لرزان هنگام راه رفتن . (از اقرب الموارد). || (اِ) پالوده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). فالوده . فالودج . (یادداش...
-
لواص
لغتنامه دهخدا
لواص . [ ل َ ] (ع اِ) پالوده . فالوده . (منتهی الارب ). و لعلک امرت خادمک ان یشتری لک من الحلوانی شیئاً من الفالوذ او الفالوذج ، لکن هل فکرت ان یشتری لک شیئاً من الملوص و المزعزع و المزعفر او اللمص او اللواص او المرطراط او السرطراط الی اخواتها و کلها...