کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فاقه
لغتنامه دهخدا
فاقه . [ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِمص ) فاقت . فقر و نیازمندی . از این کلمه فعل از باب افتعال آید نه از ثلاثی مجرد. (از اقرب الموارد). درویشی . (منتهی الارب ) : ناقه ٔ همت به راه فاقه ران تا گرددت توشه خوشه ٔ چرخ و منزلگاه راه کهکشان . خاقانی .شاکرم از ع...
-
جستوجو در متن
-
فاقت
لغتنامه دهخدا
فاقت . [ ق َ ] (ع اِمص ) فاقة. فقر وبینوائی : اهل مکنت به فقر و فاقت ممتحن گشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 4). رجوع به فاقه شود.
-
خاک فشاندن
لغتنامه دهخدا
خاک فشاندن . [ ف َ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) خاک پاشیدن : فشاندش قضا بر سر از فاقه خاک .(بوستان ).
-
حوج
لغتنامه دهخدا
حوج . [ ح َ ] (ع اِمص ) درویشی . (منتهی الارب ). فقر و فاقه . (اقرب الموارد).
-
روزه بروزه بردن
لغتنامه دهخدا
روزه بروزه بردن . [ زَ / زِ ب ِ زَ / زِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) فاقه بر فاقه کشیدن . (آنندراج ). روزها و شبها گرسنه ماندن : از غایت امساک بری روزه بروزه گر کوفته نبود بسر خوان دیوثی .شفایی (از آنندراج ).
-
آبدلئیم
لغتنامه دهخدا
آبدلئیم . [ دُ ل َ ] (اِخ ) نام یکی از شاهزادگان قدیم صیدا که از فقر و فاقه باغبانی کردی و اسکندر در 332 ق .م . تاج و تخت پدران بدو بازداد.
-
محتاجی
لغتنامه دهخدا
محتاجی . [ م ُ ] (حامص ) احتیاج و فقر و فاقه وتنگدستی و مسکنت . (ناظم الاطباء). املاق : به محتاجی طفل تشنه به شیربه نومیدی دردمندان پیر.سعدی .
-
عیلت
لغتنامه دهخدا
عیلت . [ع َ ل َ ] (ع اِمص ) عیلة. درویشی و فاقه . رجوع به عَیلة شود : عبدالملک از غصه ٔ آن حیلت و محنت این عیلت بی سامان شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 178).
-
لبانة
لغتنامه دهخدا
لبانة. [ ل ُ ن َ ] (ع اِ) حاجت و نیازدر امور و معضل و معالی . ج ، لبان (منتهی الارب )، لبانات . (مهذب الاسماء). الحاجة او من غیر فاقة بل من همة. یقال «قضیت لبانتی »؛ ای حاجتی . (اقرب الموارد).
-
عیلة
لغتنامه دهخدا
عیلة. [ ع َ ل َ ] (ع اِمص ) درویشی و فاقه . (از منتهی الارب ). اسم است از مصدر عَیل . (از اقرب الموارد). درویشی . (دهار) (غیاث ). درویشی و فقر و فاقه . (ناظم الاطباء). گویند: طال عیلتی ایاک ؛ یعنی دراز شد احتیاج من به تو. (منتهی الارب ). رجوع به عیلت...
-
عسرت کشیدن
لغتنامه دهخدا
عسرت کشیدن . [ ع ُ رَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) سختی کشیدن . تحمل سختی و دشواری کردن : می کشد عسرت هفتادودو ملت صائب هرکه چون اهل خرابات ز خوش مشربهاست . صائب (از آنندراج ).هرچند کشی ز فاقه عسرت از خلق مگیر غیر عزلت .درویش واله هروی (از آنندراج ).
-
کبیسه
لغتنامه دهخدا
کبیسه . [ ک ُ ب َ س َ ] (اِخ ) چشمه ای است در جانبی از دشت سماوة نزدیک هیت . (منتهی الارب ). چشمه ای است در طرفی از دشت سماوة به چهار میلی هیت که از آنجا به صحرا می روند. و در این مکان چند قریه است که اهلش چون در جوار بادیه اند در غایت فقر و فاقه و ت...
-
لنگن
لغتنامه دهخدا
لنگن . [ ل َ گ َ ] (اِ) لنکن . (برهان ). مصحف لنگهن . (حاشیه ٔ برهان ). گرسنگی و فاقه و روزه باشد که هندوان موافق آئین و کیش و ملت خود بجای آورند. (آنندراج ). لکهن : گر ترا لنگنت کند فربه سیر خوردن ترا ز لنگن به .سنائی (از آنندراج ).
-
خون از رگ راندن
لغتنامه دهخدا
خون از رگ راندن . [ اَ رَ دَ ] (مص مرکب ) فصد کردن . خون از رگ بیرون ریختن . رگ زدن . رگ گشادن : شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است فارغم از دولتی که نعمت و نازاست خون ز رگ آرزو براندم و زین روی رفت ز من آن بتی کز آتش آز است .خاقانی .