کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاصلۀ بهینۀ راهها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فاصله ٔ کبری
لغتنامه دهخدا
فاصله ٔ کبری . [ ص ِ ل َ / ل ِ ی ِ ک ُ را ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلمه ٔ پنج حرفی که چهار حرف اول آن متحرک و پنجمی ساکن باشد. رجوع به فاصله شود.
-
فاصله ٔ صغری
لغتنامه دهخدا
فاصله ٔصغری . [ ص ِ ل َ / ل ِ ی ِ ص ُ را ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلمه ٔ چهارحرفی که سه حرف اول آن متحرک و چهارمی ساکن باشد. رجوع به فاصله (اصطلاح عروض ) شود.
-
فاصله دادن
لغتنامه دهخدا
فاصله دادن . [ ص ِل َ / ل ِ دَ ] (مص مرکب ) میان دو چیز جدایی انداختن و آنها را از یکدیگر دور کردن . رجوع به فاصله شود.
-
فاصله گرفتن
لغتنامه دهخدا
فاصله گرفتن . [ ص ِ ل َ / ل ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) چند قدم با کسی فاصله گرفتن ؛ کنایه از احترام قائل شدن نسبت به او. (یادداشت بخط مؤلف ). || دوری کردن بسبب نفرت داشتن یا احتیاط کردن .
-
فاصله دار
لغتنامه دهخدا
فاصله دار. [ ص ِ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) هر دو یا چند چیز که از یکدیگر فاصله داشته باشند. رجوع به فاصله شود.
-
جستوجو در متن
-
راه کشیدن
لغتنامه دهخدا
راه کشیدن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن راه . (یادداشت مؤلف ). ساختن و بنا کردن راه میان شهرها و آبادی ها اعم از راه آهن و شوسه و جز آن . بشر از دیرباز، برای تهیه وسایل و رفع نیازمندیها بفکر مسافرت از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر بوده و برای تأمین این من...
-
برید ها برید
لغتنامه دهخدا
برید ها برید. [ ب ِ ب ِ ] (فعل امر، اِ مرکب ) (از: برید، بروید + ها + برید، بروید) مخفف بروید ها بروید. بردابرد. (یادداشت دهخدا). امرمؤکد به دور شدن . امر بر از سر راه کسی برخاستن .
-
حبائک
لغتنامه دهخدا
حبائک . [ ح َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ حبیکة، بمعنی راه ستاره ها که مسیر آنهاست . || راه در ریگ توده . (منتهی الارب ).
-
راه آزمای
لغتنامه دهخدا
راه آزمای . [ زْ / زِ ] (نف مرکب ) راه آزماینده . که راه آزماید. که در شناختن راهها و جاده ها تجربه دارد. راهشناس : نواحی شناسان راه آزمای هراسنده گشتند ازآن ژرف جای . نظامی .و رجوع به راه آزماینده شود.
-
حبیکة
لغتنامه دهخدا
حبیکة. [ ح َ ک َ ] (ع اِ) راه ستاره ها. مسیر ستارگان . کهکشان . راه آسمان . ج ، حُبُک . (منتهی الارب ). حبائک . (مهذب الاسماء). || شکن آب . || شکن زره و موی وریگ . || راه در ریگ توده . (منتهی الارب ).
-
امر
لغتنامه دهخدا
امر. [ اَ م َ ] (ع اِ)ج ِ اَمَرَة. پشته ها. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || نشانه ها که در راه گذارند از سنگ و جز آن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از مراصد الاطلاع ) (از مؤید الفضلاء). و رجوع به امرة شود.
-
گردنه بند
لغتنامه دهخدا
گردنه بند. [ گ َ دَ ن َ / ن ِ ب َ ] (نف مرکب )دزد که راه گردنه ها را بندد و عابران را لخت کند.
-
نقل آور
لغتنامه دهخدا
نقل آور. [ ن ُ وَ ] (نف مرکب ) آنکه نقل ها را سربه راه سازد در بزم شراب . (آنندراج ) (از بهار عجم ).
-
نهام
لغتنامه دهخدا
نهام . [ ن َهَْ ها ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد.(متن اللغة) (اقرب الموارد). || میانه ٔ راه روشن . (منتهی الارب ). طریق واضح . مهیع. (متن اللغة).