کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فاشی
لغتنامه دهخدا
فاشی . (ع ص ) در فارسی بدون یاء (فاش ) به کار میرود، اما در عربی لام الفعل فقط در حالت نکره حذف میشود. رجوع به فاش شود.
-
جستوجو در متن
-
ذایع شدن
لغتنامه دهخدا
ذایع شدن . [ ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فاشی شدن . فُشُوّ. منتشر شدن .
-
ذائع
لغتنامه دهخدا
ذائع. [ ءِ ] (ع ص ) آشکار. آشکارا. فاشی . || پراکنده .
-
شایع شدن
لغتنامه دهخدا
شایع شدن . [ ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) منتشر شدن . ذایع شدن . فاش شدن . فاشی شدن . فشو. (یادداشت مؤلف ).
-
ذعذعة
لغتنامه دهخدا
ذعذعة. [ ذَ ذَ ع َ ](ع مص ) تفرقه . تبدید. پراکندن . پریشان کردن . || ذعذعه ٔ مال ؛ پراکنده و جدا کردن اشتران را. || ذعذعه ٔ سرّ فاشی و منتشر و ظاهر و آشکارکردن راز را. || ذعذغه ٔ خبر؛ پراکندن و فاشی کردن آنرا. || ذعذعه ٔ ریح شجر را؛ سخت جنبانیدن باد...
-
فاشافاش
لغتنامه دهخدا
فاشافاش . (ق مرکب ) علناً. (یادداشت بخط مؤلف ). از دو «فاش » مخفف فاشی عربی ، با الفی که در وسطآن افزوده اند، مثل سراسر. این ترکیب فقط در فارسی وبیشتر در تداول عام به کار رود. رجوع به فاش شود.
-
آشکاری
لغتنامه دهخدا
آشکاری .[ ش ْ / ش ِ ] (حامص ) هویدائی . ظهور. پیدائی . پدیداری . فاشی . ذیعان . ذیوع . شیوع . وضوح . روشنی . صراحت . رکی . بی پردگی . بروز. بیان . بداهت . یقین . تبین . ابانت .
-
فاش
لغتنامه دهخدا
فاش . (از ع ، ص ) آشکارا و ظاهر. (آنندراج ) (غیاث ). مخفف فاشی ، اسم فاعل از ریشه ٔ فشو است که لام الفعل آن در حالت نکره حذف میشود، و در زبان فارسی از دیرباز این کلمه و کلمه ٔ صاف بجای فاشی و صافی بکار میرفته است . مؤنث فاش ، فاشیة است . رجوع به اقر...
-
ذریع
لغتنامه دهخدا
ذریع. [ ذَ ] (ع ص ) تیزرو. شتاب رو. سبک سیر. ذروع . فرس ذریع، اسب سبک سیر و تیزرو و فراخ گام و همچنین است بعیر ذریع. || فراخ گام . واسعالخطو. و در صفت رسول صلوات اﷲعلیه آمده است ؛ کان ذریعالمشی ؛ ای واسعالخطو. || امر فراخ و وسیع. || مرگی . مرگامرگی ....
-
مرگامرگی
لغتنامه دهخدا
مرگامرگی . [ م َ م َ ] (حامص مرکب ، اِ مرکب ) مرگامرگ . بیماری عام . بلای عام . موت فاشی . جارف . ذریع. طاعون . وباء. وبا. وباء. (از منتهی الارب ). یوت . ابیذمیا : استعار؛ شدت مرگامرگی . جارف ، سؤاف ، سواف ، موتان ؛ مرگامرگی ستور. (منتهی الارب ). غد...
-
منتشر
لغتنامه دهخدا
منتشر. [ م ُ ت َ ش ِ ] (ع ص ) پراکنده . (غیاث ) (آنندراج ). پراکنده گشته و گسترده شده . پراکنده و پاشیده و افشان . (از ناظم الاطباء). پراکنده . پریشان . متفرق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خشعاً أبصارهم یخرجون من الأجداث کأنهم جراد منتشر. (قرآن ...
-
آشکار
لغتنامه دهخدا
آشکار. [ ش ْ / ش ِ ] (ص ، ق ، اِ) (از پهلوی آشکاراک ) ظاهر. بارز. مشهود. مرئی . روشن . هویدا. پیدا. پدید. پدیدار. مکشوف . جلی . جلیه . واضح . عیان . محسوس . مقابل مخفی ، پنهان ، نهان ، ناپیدا، ناپدید، نهفته : ازو دان فزونی ازو دان شماربد و نیک نزدیک ...
-
مثل
لغتنامه دهخدا
مثل . [ م َ ث َ ] (ع اِ) مانند. همتا. ج ، امثال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شبه . نظیر. (از اقرب الموارد). همتا. (ناظم الاطباء) : چون دل از دست بدادی مثل کره ٔ توسن نتوان بازگرفتن به همه خلق عنانش . سعدی .- مثل اعلی ؛ نمونه ٔ عالی . نمونه ٔ بارز. ص...
-
ثعالبی
لغتنامه دهخدا
ثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (اِخ ) علامه ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل نیشابوری (350 - 429 هَ . ق .). از آنرو وی را ثعالبی گویندکه از پوستهای روباه پوستین کردی . ابن خلکان گوید: قال ابن بسام صاحب ذخیره ٔ فی حقه کان فی وقته راعی تلعات العلم و جامع اشتا...