کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاستدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فاستدن
لغتنامه دهخدا
فاستدن . [ س ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) بازستدن . بازگرفتن . رجوع به بازستدن و بازگرفتن شود.
-
جستوجو در متن
-
اتزان
لغتنامه دهخدا
اتزان . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) سخته فاستدن . (زوزنی ) بسخته فاستدن . (تاج المصادر بیهقی ). سنجیده گرفتن . سنجیده ستاندن چیزی را. || سنجیده شدن . سنجیده شدن شعر. || کشیدن . سنجیدن . سختن . || میانه حال و معتدل شدن .
-
تعوض
لغتنامه دهخدا
تعوض . [ ت َ ع َوْ وُ ] (ع مص ) عوض فاستدن . (تاج المصادر بیهقی ). عوض گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
استیجار
لغتنامه دهخدا
استیجار. [ اِ ] (ع مص ) استئجار. به مزد گرفتن مزدور را. بمزد فاستدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به مزدوری گرفتن . به مزد خواستن کسی را: استأجرته ؛ به مزد خواستم او را. || اجاره کردن . || اجاره داری . و استجاره به جای استیجار غلط است .
-
ارتهان
لغتنامه دهخدا
ارتهان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گرو گرفتن . (منتهی الارب ). گرو ستدن . بگرو ستاندن . بگرو فاستدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گرو کردن : و چون ملکی یا ناحیتی مسلم شدی صاحب آن ملک را بر سبیل ارتهان بخوارزم آوردندی . (جهانگشای جوینی ).
-
استصفاء
لغتنامه دهخدا
استصفاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گرفتن خالص چیزی را. || برگزیدن . || دوست خالص گزیده شمردن . (منتهی الارب ). || استصفاء مال ؛ کل ّ مال کسی را گرفتن . (منتهی الارب ). گرفتن همه ٔ مال او را. تمام مال ستاندن . همه ٔ مال فاستدن . (تاج المصادر بیهقی ). || صافی...
-
اضطبان
لغتنامه دهخدا
اضطبان . [ اِ طِ ] (ع مص ) زیر کش گرفتن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زیر کش گرفتن چیزی را، یعنی در آغوش و بغل گرفتن .(آنندراج ). چیزی در کش گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ).در بن بغل گرفتن چیزی را. (لغت خطی ). چیزی بزیر کش یعنی بغل ...
-
توفی
لغتنامه دهخدا
توفی . [ ت َ وَف ْ فی ] (ع مص ) جان برداشتن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ). میرانیدن . یقال : توفی اﷲ تعالی ؛ ای قبض روحه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) : اﷲ یَتَوَفّی الأنفس حین موتها. (قرآن 42/39)....
-
پیموده
لغتنامه دهخدا
پیموده . [ پ َ / پ ِ دَ / دِ ] (ن مف ) با پیمانه سنجیده . مکیّل . (منتهی الارب ). مکیول . (منتهی الارب ): اکتیال ؛ پیموده فاستدن . (تاج المصادر بیهقی ). || طی کرده . سپرده : ز خاور همی آمد این ، آن ز روم بسی یافته رنج و پیموده بوم . اسدی .- پیموده شد...
-
تسلف
لغتنامه دهخدا
تسلف . [ ت َ س َل ْل ُ ] (ع مص ) سلف فاستدن . (تاج المصادر بیهقی ). سلف واستدن . (زوزنی ). بها پیش گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || وام گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). استقراض . (متن اللغة) (اقرب الموارد). قرض گر...
-
تعجل
لغتنامه دهخدا
تعجل . [ ت َ ع َج ْ ج ُ ] (ع مص ) برانگیختن و شتافتن فرمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بشتافتن . (تاج المصادر بیهقی ). شتافتن و شتابی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پینو را بغلظ کف دست دراز ...
-
کری
لغتنامه دهخدا
کری . [ ک ِ ] (از ع ، اِ) ممال کراء عربی . (فرهنگ فارسی معین ).کرا. کرایه . مال الاجاره . (ناظم الاطباء) : روا بود که ز بهر سخن به مصر شوی وگر همه به مثل جان و دل دهی به کری . ناصرخسرو.تا بدان مندگان (؟) رسم به کری خر بیار ای غلام خربنده . سوزنی .خان...
-
تسلم
لغتنامه دهخدا
تسلم . [ ت َ س َل ْ ل ُ ] (ع مص ) فاپذیرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). پذیرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فاستدن . (زوزنی ). گرفتن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || اسلام آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)...
-
اصفاء
لغتنامه دهخدا
اصفاء. [ اِ ] (ع مص ) اصفاء فلان بکذا؛ برگزیدن وی را و اختصاص دادن او را بدان . (از اقرب الموارد). اصفاء فلان بر؛ اختیاراو به چیزی . اختیار کردن کسی را بر کسی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برگزیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص...