کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاروق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فاروق
لغتنامه دهخدا
فاروق . (اِخ ) دهی از دهستان خفرک بخش زرقان شهرستان شیراز که در 56 هزارگزی شمال خاوری زرقان و کنار راه فرعی سیدان به محمودآباد خفرک واقع است . جلگه ای معتدل ، مالاریایی و دارای 1720 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلا...
-
فاروق
لغتنامه دهخدا
فاروق . (اِخ ) دهی از دهستان رشخوار بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه که در 12 هزارگزی جنوب خاوری رشخوار واقع است . جلگه ای معتدل و دارای 535 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلات ، پنبه ، بنشن و شغل اهالی زراعت و مالداری است . ...
-
فاروق
لغتنامه دهخدا
فاروق . (اِخ ) لقب عمربن خطاب است (در عرف اهل سنت و جماعت ) : در میان حق و باطل فرق کن باش چون فاروق مر حق را معین . خاقانی .صِدّیق به صدق پیشوا بودفاروق ز فرق هم جدا بود. نظامی .رجوع به عُمَر شود.
-
فاروق
لغتنامه دهخدا
فاروق . (ع ص ) مرد نیک ترسناک . (منتهی الارب ). || کسی که امور را از یکدیگر فرق میگذارد و تمییز میدهد. (اقرب الموارد). آن که جدا کند دو چیز را. آن که فرق گذارد حق را از باطل . (یادداشت بخط مؤلف ) : فاروق حق و باطل ملک زمین تویی احسنت شادباش زهی حقگز...
-
واژههای مشابه
-
فاروق اکبر
لغتنامه دهخدا
فاروق اکبر. [ ق ِ اَ ب َ ] (اِخ ) لقب علی علیه السلام .
-
تریاق فاروق
لغتنامه دهخدا
تریاق فاروق . [ ت َ / ت ِرْ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) همین معجون تریاق است که مذکور شد. (ناظم الاطباء). شریف ترین انواع آن تریاق فاروق است که او را به لغت یونانی مثرودیطوس گویند و در ترکیب قرص افعی و امثال آن بکار برند و معنی فاروق در این موضع ج...
-
جستوجو در متن
-
تریاق الافاعی
لغتنامه دهخدا
تریاق الافاعی . [ ت َ / ت ِرْ ق ُل ْ اَ ](ع اِ مرکب ) تریاق الافاعی لمثرود یطوس تریاق اکبر. تریاق فاروق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تریاق فاروق و تریاق شود.
-
سوادالهند
لغتنامه دهخدا
سوادالهند. [ س َ دُل ْ هَِ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از سلیخه است . سلیخةالسودا نامند واز ادویه ٔ تریاق فاروق است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
خیرالدین
لغتنامه دهخدا
خیرالدین . [ خ َ رُدْ دی ] (اِخ ) رملی . رجوع به خیرالدین احمدبن علی فاروق رملی شود.
-
تریاق اکبر
لغتنامه دهخدا
تریاق اکبر. [ ت َ / ت ِرْ ق ِ اَ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تریاق فاروق ، تریاق الافاعی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). داروئی که از گوشت افعی ها بدست آرند. (ابن بیطار ج 1 ص 48).و رجوع به تریاق و تریاق فاروق و تریاق کبیر شود.
-
تریاق کبیر
لغتنامه دهخدا
تریاق کبیر. [ ت َ / ت ِرْ ق ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) معجونی است مرکب از هفتاد ادویه و این را تریاق فاروق نیز گویند. دافع جمیع زهرها و مقوی دل و دماغ . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).و رجوع به تریاق و تریاق فاروق و تریاق اکبر شود.
-
آندروماخس
لغتنامه دهخدا
آندروماخس . [ رُ خ ِ ] (اِخ ) آندروماک (تِریاک ). نام سرپزشک نِرُن ، عظیم روم (54-68 م .). و تریاق یا تریاق فاروق منسوب بدوست . و تریاق مترودیطوس نیز همانست .
-
تیزآب سلطانی
لغتنامه دهخدا
تیزآب سلطانی . [ ب ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مخلوطی از تیزآب (اسید ازتیک ) و اسید کلریدریک (جوهر نمک ) که می تواند همه ٔ فلزات حتی طلا را در خود حل کند. تیزآب طلائی . تیزآب فاروق . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تیزآب شود.