کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فارسی هخامنشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فارسی هخامنشی
لغتنامه دهخدا
فارسی هخامنشی . [ ی ِ هََ م َ ن ِ ] (اِخ ) رجوع به فارسی باستان شود.
-
واژههای مشابه
-
طین فارسی
لغتنامه دهخدا
طین فارسی . [ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بهترین وی سرخ بود و بشیرازی وی را گل سرشوی گویند و طبیعت وی سرد و خشک بود و درد شُش را ساکن گرداند. چون دو مثقال از وی استعمال کنندگویند مضر بود بمثانه و مصلح وی سرطانات بود. (اختیارات بدیعی ). گل شیرازی اس...
-
گلنار فارسی
لغتنامه دهخدا
گلنار فارسی . [ گ ُ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی از انار که گل آن صدبرگ و بغایت سرخی و کلانی بمقدار گل صدبرگ باشد. (غیاث ) (آنندراج ). نوعی از انار است که سوای گل ثمری ندارد مگر گل آن کلان و صدبرگ میباشد برابر گل ... (غیاث ) .
-
نظام فارسی
لغتنامه دهخدا
نظام فارسی . [ ن ِ م ِ ] (اِخ ) رجوع به نظام الدین هبةاﷲ شود.
-
زیاد فارسی
لغتنامه دهخدا
زیاد فارسی . [ دِ ] (اِخ ) رجوع به زیادیان شود.
-
سلمان فارسی
لغتنامه دهخدا
سلمان فارسی . [ س َ ن ِ ] (اِخ ) یکی از مشاهیر صحابه ٔ پیغمبر و از شخصیت های بسیار بزرگ اسلام است . وی فارسی و دهقانزاده ای از ناحیه ٔ «جی » اصفهان بود. بقولی دیگر از نواحی رامهرمز از مضافات خوزستان است . نام اصلی او «ماهو» یا روزبه است . در کودکی بد...
-
صمغ فارسی
لغتنامه دهخدا
صمغ فارسی . [ ص َ غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مشهور به صمغ اجاص و لیکن نزد اهل شیراز صمغ بادام بری است که آن را از دو بادام نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
-
علاءالدین فارسی
لغتنامه دهخدا
علاءالدین فارسی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) علی بن بلبان . رجوع به علی ... شود.
-
علی فارسی
لغتنامه دهخدا
علی فارسی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) برلاس (امیر...). وی از امرایی بود که در سال 858 هَ . ق . همراه میرزا ابوالقاسم بابر بر سمرقند مستولی شدند. و او از جانب میرزا ابوالقاسم به حکومت ولایت کاشان و جاریک برگزیده شد. و در سال 863 هَ . ق . وی به همراهی امیر سی...
-
علی فارسی
لغتنامه دهخدا
علی فارسی . [ ع َ ی ِ رِ ] (اِخ ) ابن احمدبن سعیدبن حزم بن غالب بن صالح بن خلف بن سفیان بن یزید فارسی اندلسی قرطبی یزیدی . مشهور به ابن حزم و مکنی به ابومحمد. رجوع به ابن حزم و علی (ابن احمد...) شود.
-
علی فارسی
لغتنامه دهخدا
علی فارسی . [ ع َ ی ِ رِ ] (اِخ ) ابن بلبان بن عبداﷲ فارسی مصری حنفی . ملقب به علاءالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی مصری شود.
-
علی فارسی
لغتنامه دهخدا
علی فارسی . [ ع َ ی ِ رِ ] (اِخ ) ابن بیان فارسی . مشهور به عیان . رجوع به علی عیان شود.
-
علی فارسی
لغتنامه دهخدا
علی فارسی . [ ع َ ی ِ رِ ] (اِخ ) ابن عیسی بن سلیمان بن محمدبن سلیمان بن ابان نفری فارسی . مشهور به سکری و شاعرالسنة و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی سکری شود.
-
فخر فارسی
لغتنامه دهخدا
فخر فارسی . [ ف َ رِ فا ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم بن احمد، مکنی به ابوعبداﷲ. طبیب و فاضل بود. به سال 622 هَ . ق . / 1225 م . درگذشت . او را در اصول کلام تصنیفاتی است . اصل وی از شیراز بود و در مصر سکونت گزید و همانجا درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 841)...