کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاخرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فاخرة
لغتنامه دهخدا
فاخرة. [ خ ِ رَ ](ع ص ) مؤنث فاخر. گرانمایه و نیکو از هر چیز، و مراد از مال فاخر جواهرات باشد. (برهان ). || (اِ) دانه ای است که آن را به شیرازی کبابه شکافته گویند. مصلح معده و جگر سرد باشد. (برهان ). اکنون بین کبابه و شکافته فرق گذارند. کبابه گیاهی ...
-
واژههای مشابه
-
فاخره
لغتنامه دهخدا
فاخره . [ خ ِ رَ ] (اِخ ) لقب شهر بخارا از صغانیان : در صغر سن بطرف فاخره ٔ بخارا رفته بودم . (انیس الطالبین ص 224). نرشخی گوید: و به حدیثی نام بخارا فاخره آمده است . رجوع به تاریخ بخارا ص 26 شود.
-
جستوجو در متن
-
کرم
لغتنامه دهخدا
کرم . [ ک َ ] (ع مص ) غلبه کردن بر کسی در کرم . یقال : کارمه فکرمه ؛ای فاخره فی الکرم فغلبه فیه . (از اقرب الموارد).
-
فواخر
لغتنامه دهخدا
فواخر. [ ف َ خ ِ ] (از ع ، ص ، اِ) ج ِ فاخرة، به معنی گرانمایه ترین چیزها. (آنندراج ). ظاهراً در استعمالات عرب نیست .
-
اسکوبی
لغتنامه دهخدا
اسکوبی . [ اُ ] (اِخ ) شیخ ابراهیم . خطیب مسجد نبوی . او راست : مزدوجة فی فاخرة بین و ابورالبحر و وابورالبر، و آن در مطبعةالحسینیة بسال 1324 هَ . ق . بطبع رسیده است . (معجم المطبوعات ).
-
کسوة
لغتنامه دهخدا
کسوة. [ک ِس ْ وَ / ک ُس ْ وَ ] (ع اِ) جامه ٔ پوشیدنی و لباس . ج ، کسی [ ک ُ سا ]، کِساء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). لباس . ج ، کسی [ ک ُ سَن ْ ]، یقال له کسوة حسنة و کسی فاخرة. (اقرب الموارد). رجوع به کسوت شود. || قلم کُسوة آدم ؛ ای الاظفار. (اقر...
-
فاغرة
لغتنامه دهخدا
فاغرة. [ غ ِ رَ ] (ع اِ) بوی خوش است ، یا آن کبابه یا بیخ نیلوفر است . (منتهی الارب ). فاغیه . رای چنپا. فاغر. فارغه . فاخره . کبابه ٔ شکافته . دهن باز. دهان باز. (یادداشت بخط مؤلف ). به فارسی فاخره و کبابه ٔ شکافته نامند، و آن بزرگتر از کبابه و تا ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) گیلانی . (مولانا نظام الدین ...). خوندمیر در حبیب السیر (ج 2 ص 394) آرد که : او از مشاهیر منجمان فطنت نشانست و از علم رمل و طالع مسئله نیز وقوفی تمام دارد و آن جناب در زمان دولت خاقان منصور از ولایت گیلان به دارالملک خراسان آم...
-
کازرونی
لغتنامه دهخدا
کازرونی . [ زِ ] (اِخ ) شیخ سعید الدین محمدبن مسعود الکازرونی . معاصر امیر محمد مظفر بود و در بلده ٔ فاخره ٔ شیراز به لوازم افاده و نشر علوم دینیه اشتغال مینمود، از مصنفات آن جناب شرح مشارق الانوار و سیر سیدالابرارصلی اﷲ علیه و آله الاخیار مشهور است ...
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جعفربن محمدبن الحسین بن محمدبن موسی بن عبداﷲبن الحسن بن علی علیهم السلام . شریف مکه . صاحب حبیب السیر گوید: در آن اوان که العزیز باﷲ اسماعیلی درمصر بر مسند عزّت تمکن داشت شخصی را که موسوم بود به بکجور والی مکه گر...
-
حلس
لغتنامه دهخدا
حلس . [ ح ِ ] (ع اِ) حَلَس . پلاس . (دهار). گلیم سطبر که بر پشت شتر زیر برذعه نهند و در خانه زیر فرش های فاخره افکنند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). نمدزین . (دستوراللغة). ج ، احلاس ، حلوس ، حلسه . || تیر چهارم قمار و آن چهار بخش دارد....
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن ابی سعیدبن جلال الدین میرانشاه بن تیمور. از تیموریان ماوراءالنهر. از 872 تا 899 هَ . ق . و او پسر بزرگتر سلطان سعید، میرزا سلطان ابوسعید بود ودر بلده ٔ فاخره ٔ سمرقند سلطنت میکرد و در غره ٔ ذیقعده ٔ سنه ٔ تسع و تسعین و ثمان...
-
احمد لر
لغتنامه دهخدا
احمد لر. [ اَ م َ دِ ل ُ ] (اِخ ) خوندمیر در حبیب السیر آرد: در روز بیست وسیم ربیعالاخر سنه ٔ ثلاثین و ثمانمائه (830 هَ . ق .) در وقتی که [ میرزا شاهرخ ] بمسجد جامع درون بلده ٔ فاخره ٔ هرات نماز گذارده بعزم سواری از مصلی برخاست و روان شد کپنک پوش احم...