کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاحش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فاحش
لغتنامه دهخدا
فاحش . [ ح ِ ] (ع ص ) زشت . || بدخلق . (اقرب الموارد). || بسیار بخیل . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کثیر، غالب و هرچه از حد تجاوز کند. (اقرب الموارد). بسیار و زیاده از اندازه . || بی شرف . || جسور. گستاخ . || درخشان . || آزمند. || بی تناسب . (نا...
-
واژههای مشابه
-
غبن فاحش
لغتنامه دهخدا
غبن فاحش . [ غ َ ن ِ ح ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به غبن الفاحش شود.
-
جستوجو در متن
-
حضنة
لغتنامه دهخدا
حضنة. [ ح ُ ن َ ] (ع اِ) شکست فاحش : اصبح بحضنة سوء؛ شکست فاحش یافت . (منتهی الارب ).
-
راجم
لغتنامه دهخدا
راجم . [ ج ِ] (ع ص ) سنگ انداز. || فاحش . || ناپاک . (ناظم الاطباء) .
-
غنظیان
لغتنامه دهخدا
غنظیان . [ غ ِ ] (ع ص ) مرد فاحش پلیدزبان . (منتهی الارب ) (آنندراج ): رجل غنظیان ؛ای فاحش بذی . (قطر المحیط). || آنکه مردم را مسخره کند. مؤنث آن غنظیانة. (اقرب الموارد).
-
صفح
لغتنامه دهخدا
صفح . [ ص َ ف َ ] (ع اِ) پهنا، یقال : فی جبهته صفح ؛ ای عرض فاحش . (منتهی الارب ).
-
خانه خراب شدن
لغتنامه دهخدا
خانه خراب شدن . [ ن َ / ن ِ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بدبخت و تهیدست شدن است . بی چیز شدن . فقیر شدن . زیان فاحش دیدن .
-
افحش
لغتنامه دهخدا
افحش . [ اَ ح َ ] (ع ن تف ) فاحش تر. بدتر. گزاف تر. (یادداشت بخط مؤلف ). آشکارتر. واضح و بیّن تر: غبن فاحش بل افحش . و اسقاط کافه ٔ خیارات و ادعای غبن و لو کان فاحشا بل افحش .- غبن افحش ؛ غبن فاحش تر. غبن گزاف تر. آن که در معامله کسی بیش از آن حد ک...
-
غبن الفاحش
لغتنامه دهخدا
غبن الفاحش . [ غ َ نُل ْ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) غَبن ِ فاحش . خسارت صریح و بسیار در خرید جنس به نهجی که دو شخص ماهر از دستورات خرید و فروخت خساره ٔ زیاداز حد عادات در آن تجویز نمایند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ذیل غبن فاحش ). غبن الفاحش آن است که در زیر تق...
-
عذور
لغتنامه دهخدا
عذور. [ ع َ ذَوْ وَ ] (ع ص ) فاحش و فراخ شکم (خر). || مرد بدخوی سنگدل . || پادشاه سخت و درشت . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
مکوراة
لغتنامه دهخدا
مکوراة. [ م َ وَرْ را ] (ع ص ) مؤنث مَکوَرّی ̍. زن ناکس فاحش بدزبان بسیارگوی ، یا کوتاه بالای پهن اندام . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
-
عرطل
لغتنامه دهخدا
عرطل . [ ع َ طَ ] (ع ص ) دفزک . ضخم . (اقرب الموارد). || نیک دراز. (منتهی الارب ). آنکه در طول فاحش و افزون باشد. (از اقرب الموارد). عَرطَلیل . و رجوع به عرطلیل شود.
-
عنق
لغتنامه دهخدا
عنق . [ ] (ع اِ) از عیوبی است که اسب را عارض شود، و آن ورم و انتفاخی است به اندازه ٔ یک انار و یا کوچکتر از آن که در پائین خاصره ٔ او پدید آید. عنق عیبی است فاحش و علاج پذیر نباشد. (از صبح الاعشی ج 2 ص 27).