کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاجع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فاجع
لغتنامه دهخدا
فاجع. [ ج ِ ] (ع ص ) دردناک . (آنندراج ). فجیع. || (اِ) غراب البین . (اقرب الموارد). آن قسم از زاغ که منقار و پاهای وی سرخ است . (ناظم الاطباء). زاغ دشتی . (آنندراج ). || (ص ) این کلمه برای زنان بصورت صفت بدون نشانه ٔ تأنیث بکار رود: امراءة فاجع؛ زن...
-
جستوجو در متن
-
فجوع
لغتنامه دهخدا
فجوع . [ ف َ ] (ع ص ) آنچه دردمند سازد مردم را از سختی ، کذا: موت فجوع . (از منتهی الارب ). فاجع. وزن فعول مبالغت است . (اقرب الموارد).
-
فجیعانه
لغتنامه دهخدا
فجیعانه . [ ف َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) به زاری . (یادداشت بخط مؤلف ). به وضع فجیع. رجوع به فجیع و فاجع شود.
-
غراب ابقع
لغتنامه دهخدا
غراب ابقع. [ غ ُ ب ِ اَ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلاغ پیسه . غراب البین . (اقرب الموارد). فاجع. جوهری گوید: غراب ابقع همان است که دارای سفیدی و سیاهی است و آن را غراب البین نیز نامند. صاحب مجالسه گوید: وجه تسمیه ٔ وی به این نام آن است که وقتی نو...
-
حثن
لغتنامه دهخدا
حثن . [ ح ُ ث ُ ] (اِخ ) جائی در بلاد هذیل است از ازهری . و جز وی گفته اند: موضعی نزد مَثَلَّم باشد و میان آن و مکة دو روز راه است . سلمی بن مقعد قرمی گوید : انا نزعنا من مجالس نخلةفنجیز من حثن بیاض مثلماً.نزعنا به معنی جئنا و نجیز به معنی نَمﱡر باشد...
-
غراب البین
لغتنامه دهخدا
غراب البین . [ غ ُ بُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) زاغ سرخ پا و سرخ منقار. (منتهی الارب ). زاغی است باریکتر و درازتر از زاغ پیسه با منقار و پاهای سرخ به رنگ مرجان و آن دانه خوار و حلال گوشت باشد، و عرب بانگ آن را شوم داند و نشانه ٔ فراق وجدائی شمارد. در فره...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت سعدبن ربیعة. معشوقه ٔ قیس بن ملوح بن مزاحم ، معروف به مجنون لیلی : بلبل به غزل طیره کند اعشی راصلصل به نوا سخره کند لیلی را. منوچهری .در میان شکستگیها حصارکی خراب به من نمودند. اعراب گفتند: این خانه ٔ لیلی بوده است و قصه ...