کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غیمة
لغتنامه دهخدا
غیمة. [ غ َ م َ ] (ع اِ) یکی غیم بمعنی ابر. (از اقرب الموارد). رجوع به غَیم شود. || مه غلیظ. مه ستبر. (دزی ج 2 ص 235). || اسفنج . ابر. غیم البحر. (تذکره ٔ ضریر انطاکی جزء اول ص 252).
-
واژههای همآوا
-
قیمه
لغتنامه دهخدا
قیمه . [ ق َ / ق ِ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) گوشت ریزریزکرده یا چرخ شده . || خورش که با گوشت خردکرده تهیه کنند. طرز تهیه آن بدینگونه است که یک کیلو گوشت را ریز خرد و یا از چرخ رد کنند.ابتدا قدری پیاز در روغن سرخ نمایند و پیاز را بیرون آورده گوشت را در ...
-
جستوجو در متن
-
غیم
لغتنامه دهخدا
غیم . [ غ َ ] (ع مص ) تشنه گردیدن و تفسیدن درون کسی . تشنگی و گرمی درون . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تشنه شدن شتر و گرم شدن اندرون او،صفت مذکر آن غَیمان و مؤنث آن غَیمی ̍ می آید. (از اقرب الموارد). || ابرناک گردیدن هوا. (منتهی الارب ). ابری شدن آسما...
-
اغماء
لغتنامه دهخدا
اغماء. [اِ ] (ع مص ) بیهوش گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حالت بی حسی بر شخص عارض شدن و بصیغه ٔ مجهول استعمال شود: اغمی علی المریض ؛ عرض له ما وقف به حسه . (از اقرب الموارد). بی هوش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). و فی الحدیث : «قال...