کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیر قابل بیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
من غیر
لغتنامه دهخدا
من غیر. [ م ِ غ َ ] (حروف جر + اسم ) کلمه ٔ نفی یعنی بدون و بجز. (ناظم الاطباء).
-
ابوبنات غیر
لغتنامه دهخدا
ابوبنات غیر. [ اَ بو ب َت ِ غ َ ] (ع ص مرکب ) سخت دروغزن . کذّاب . (المزهر).
-
بنات غیر
لغتنامه دهخدا
بنات غیر. [ ب َ ت ُ ی َ ] (ع اِ مرکب ) کذب . باطل . || دواهی . (از المرصع).
-
جستوجو در متن
-
قاصر
لغتنامه دهخدا
قاصر. [ ص ِ ] (ع ص ) قصورکننده . کوتاهی کننده . تقصیرکننده . (ناظم الاطباء). مقصر : هرچند در همه ٔ ابواب خود را مقصر و قاصر دانسته . (ذیل جامع التواریخ رشیدی به قلم حافظ ابرو). || کوتاه آمده . (فرهنگ نظام ). آنکه کوتاه آمده است در وظیفه و کاری نه بعم...
-
مالاینحل
لغتنامه دهخدا
مالاینحل . [ ی َ ح َل ل ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) آنچه قابل واشدن نیست . (غیاث ) (آنندراج ). غیرقابل شرح و بیان و غامض . (ناظم الاطباء).
-
حرف تعریف
لغتنامه دهخدا
حرف تعریف . [ ح َ ف ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ارتیکل . حرفی است که بر سر اسم درآید تا آنرا معین سازد،در برخی لغات حرف تعریف مذکر و مؤنث را نیز بیان کند مانند زبان فرانسه و در برخی دیگر فقط شخص آنرا معین سازد چون زبان عربی و انگلیسی ، و در برخ...
-
اقوال
لغتنامه دهخدا
اقوال . [ اَق ْ ] (ع اِ) ج ِ قَوْل . (آنندراج ) (اقرب الموارد). قولها و گفتارها و سخنها. (ناظم الاطباء) : اقوال مرا گر نبود باورت این قول اندر کتب من یک یک بشمر و بنگر. ناصرخسرو.او بیان میکرد با ایشان فصیح دائماً ز افعال و اقوال مسیح . مولوی . || ج ِ...
-
کمیت
لغتنامه دهخدا
کمیت . [ ک َم ْ می ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) چندی . (غیاث ) (آنندراج ). چندی . کمیة. (فرهنگ فارسی معین ). چندی . مقابل کیفیت ؛ چونی ، چگونگی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ) مقدار چیزی که سنجیده شود یا پیموده شود یا شمرده شود. (غیاث ) (آنندراج ...
-
یهوه
لغتنامه دهخدا
یهوه . [ ی َ هَُ وَ ] (اِخ ) نام خدای تعالی نزد یهود. (یادداشت مؤلف ). یهوه از آغاز نام خدای مطلق قوم موسی نبود بلکه پیش از زمان وی بنی اسرائیل او را در رأس سه گروه نیمه خدایان : کروبیون (ابرها)، صرافیون (مارهای بالدار) و الوهیون (خدایان گله های اب...
-
لئون کاهون
لغتنامه دهخدا
لئون کاهون . [ ل ِ ئُن ْ ] (اِخ ) نام یکی از مورخین و نویسندگان اروپائی .وی در تحسین و بیان مفاخر اقوام ترک و مغول راه غلورفته و به قوه ٔ انشاء بلیغی که داشته است جمیع حقایق تاریخی را زیر پای غرض گذاشته و در کتابی بنام «مقدمه ٔ تاریخ آسیا، اقوام ترک ...
-
شهادة
لغتنامه دهخدا
شهادة. [ ش َ دَ ] (ع مص ، اِمص ) آگاهی یافتن بر چیزی : شهد علی کذا شهادةً. (منتهی الارب ). || گواهی دادن برای کسی و ادای شهادت کردن : شهد له بکذا و قولهم اشهد بکذا؛ یعنی قسم میخورم و شهد اﷲ انه لااله الا هو؛ ای علم اﷲ او قال اﷲ او کتب اﷲ، و اَشهدُ اَ...
-
احتراق
لغتنامه دهخدا
احتراق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سوختن . سوخته شدن . (منتهی الارب ). آتش گرفتن : تو درون خانه از بغض و نفاق می نبینی حال من در احتراق . مولوی . || احتراق فرس در عَدو؛ سرعت کردن اسب در تک و دویدن . || (اصطلاح نجوم ) مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد که : احتر...
-
ترکیدن
لغتنامه دهخدا
ترکیدن . [ ت َ رَ دَ ] (مص ) کفیدن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). شکاف و ترک وارد آمدن و شکافته شدن . (ناظم الاطباء). کفتن . ترک برداشتن . شکاف برداشتن . منشق شدن : تو گفتی همی آسمان بترکدز خورشید خون بر هوا برچکد. فردوسی .بس شگفتی نیست گرچون آبگین...
-
رمان
لغتنامه دهخدا
رمان . [ رُ ] (فرانسوی ، اِ) کتاب قصه و افسانه که عموماً واقعات ممکنه است برخلاف افسانه های قدیم که بیشتر محالات بوده . (فرهنگ نظام ). رمان سابقاً به نوشته ها و داستانهائی واقعی یا تخیلی اطلاق می شد که به نظم یا به نثر بزبان «رمان » نوشته شده باشد، ا...