کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیر عادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
من غیر
لغتنامه دهخدا
من غیر. [ م ِ غ َ ] (حروف جر + اسم ) کلمه ٔ نفی یعنی بدون و بجز. (ناظم الاطباء).
-
ابوبنات غیر
لغتنامه دهخدا
ابوبنات غیر. [ اَ بو ب َت ِ غ َ ] (ع ص مرکب ) سخت دروغزن . کذّاب . (المزهر).
-
بنات غیر
لغتنامه دهخدا
بنات غیر. [ ب َ ت ُ ی َ ] (ع اِ مرکب ) کذب . باطل . || دواهی . (از المرصع).
-
جستوجو در متن
-
عادی
لغتنامه دهخدا
عادی . (ص نسبی ) نسبت است به عاد. رجوع به عاد و عادبن عوص شود.
-
عادی
لغتنامه دهخدا
عادی . (ع ص ) دیرینه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). || (اِ) شیر بیشه . || عادیا اللوح ؛ هر دو طرف کرانه ٔ آن . || دزد. || (ص ) ستمکار. || دشمن . (منتهی الارب ).
-
عادی
لغتنامه دهخدا
عادی . [ دی ی ] (ع ص نسبی ) نسبت است به عادت . هر چیزی که عادت شود. بحالت الحاق یاء نسبت تاء مصدر از آن افتاده است . (از غیاث اللغات ).
-
عداة
لغتنامه دهخدا
عداة. [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عادی . عدات . دشمنان .
-
علت عادی
لغتنامه دهخدا
علت عادی . [ ع ِل ْ ل َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) امری که برحسب عادت ، مؤثر در چیزی باشد، هرچند که از لحاظ حکم عقلی نتوان رابطه ٔ علیّت میان آن دو برقرار کرد. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی ).
-
رافع
لغتنامه دهخدا
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) آزادشده ٔ حضرت عائشه رض که راوی حدیث شریف : «عادی اﷲ من عادی علیاً» میباشد. و رجوع به الاصابة ج 2 قسم اول و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
نرمال
لغتنامه دهخدا
نرمال . [ ن ُ ] (فرانسوی ، ص ) به هنجار. طبیعی . عادی . معمولی . (لغات فرهنگستان ).
-
خاص و عام
لغتنامه دهخدا
خاص و عام . [ خاص ْ ص ُ عام م ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) همه . همه ٔ افراد. بزرگ و کوچک . مقرب و غیر مقرب . محرم و غیر محرم . افراد عادی و غیر عادی . || باب خاص و عام : یکی از ابواب مباحث الفاظ علم اصول فقه باب خاص و عام است که در آن بحث از خاص [ که ت...
-
چهارپایک
لغتنامه دهخدا
چهارپایک . [ چ َ / چ ِ ی َ ] (اِ مرکب ) نام مرضی است که آن را به تازی قمقام خوانند. (جهانگیری ). نوعی شپش است که در مژه و سایر جاهای بدن پیدا شود. و این غیر شپش عادی است و عرب آن را قمقام گوید.و شپش عادی را قُمَّل گوید. (از بحر الجواهر). چارپایک . قم...
-
بیراهه
لغتنامه دهخدا
بیراهه . [ هََ / هََِ ] (ص مرکب ) مقابل راه . راه غیرعادی و غیرمعمول و متداول . راهی غیرمسلوک . راه غیر معمول و مسلوک . راهی غیرمعروف . راهی که همگان از آن نروند. طریق غیرمسلوک . (یادداشت مؤلف ). راه دشوارگذار.- از بیراهه انداختن ؛ از غیر راه عادی ...
-
عصبی مزاج
لغتنامه دهخدا
عصبی مزاج . [ ع َ ص َ م ِ ] (ص مرکب ) کسی که زود عصبانی میشود. کسی که شدیدالتأثر و زودرنج است و در برابر ناملایمات زود از حالت عادی خارج میگردد و تعادل قوای عصبی را از دست میدهد. از نظر پزشکی بیشتر افراد سمپاتیکوتونیک جزو افراد عصبی مزاج هستند. تندم...