کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیر ضروری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
من غیر
لغتنامه دهخدا
من غیر. [ م ِ غ َ ] (حروف جر + اسم ) کلمه ٔ نفی یعنی بدون و بجز. (ناظم الاطباء).
-
ابوبنات غیر
لغتنامه دهخدا
ابوبنات غیر. [ اَ بو ب َت ِ غ َ ] (ع ص مرکب ) سخت دروغزن . کذّاب . (المزهر).
-
بنات غیر
لغتنامه دهخدا
بنات غیر. [ ب َ ت ُ ی َ ] (ع اِ مرکب ) کذب . باطل . || دواهی . (از المرصع).
-
جستوجو در متن
-
ونکول
لغتنامه دهخدا
ونکول . [ وَ ] (اِ) درکارو ضروری و مایحتاج . (برهان ). کار لازم . امر ضروری .
-
مهمة
لغتنامه دهخدا
مهمة. [ م ُ هَِ م ْم َ ](ع ص ) تأنیث مهم . ج ، مهمات . در اندوه اندازنده . || مجازاً ضروری ، چرا که کار ضروری آدمی را در اندوه و غم می اندازد. (غیاث ). رجوع به مهم شود.
-
لزوم مالایلزم
لغتنامه دهخدا
لزوم مالایلزم . [ ل ُ م ِ ی َ زَ ] (ع ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی ضروری گرفتن آنچه ضروری نیست . اعنات .رجوع به اعنات و رجوع به لزوم در اصطلاح عروض شود.
-
اندربایست
لغتنامه دهخدا
اندربایست . [ اَ دَ ی ِ ] (ن مف مرکب ) ضروری و حاجت و محتاج الیه . (برهان قاطع) (آنندراج ). ضرور و حاجت و محتاج الیه . (هفت قلزم ). حاجت . (دهار). ضروری و محتاج الیه و اندربای . (ناظم الاطباء). ضرور. محتاج الیه . اندربای . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع...
-
امکان عام
لغتنامه دهخدا
امکان عام . [ اِ ن ِ عام م ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عبارت است از سلب ضرورت از یک طرف ، مانند سوزان بودن آتش که حرارت و سوزندگی برای آتش ضروری است و عدم آن ضروری نیست . (از تعریفات جرجانی ).
-
خاصه و خرجی کردن
لغتنامه دهخدا
خاصه و خرجی کردن . [ خاص ْ ص َ /ص ِ وُ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خرج لازم از خرج غیر لازم جدا نمودن . مخارج ضروری و غیر ضروری را جدا کردن .
-
لرزیدنی
لغتنامه دهخدا
لرزیدنی . [ ل َ دَ ] (ص لیاقت ) که لرزیدن آن ضروری است . || ازدر لرزیدن .
-
لقیدنی
لغتنامه دهخدا
لقیدنی . [ ل َق ْ قی دَ ] (ص لیاقت ) درخور لقیدن . || که لقیدن او ضروری است .
-
لخشیدنی
لغتنامه دهخدا
لخشیدنی . [ ل َ دَ ] (ص لیاقت ) درخور لخشیدن . درخشیدنی . || که لخشیدن آن ضروری است .
-
لمیدنی
لغتنامه دهخدا
لمیدنی . [ ل َ دَ] (ص لیاقت ) درخور لمیدن . که لمیدن او ضروری است .
-
لنجیدنی
لغتنامه دهخدا
لنجیدنی . [ ل َ دَ ] (ص لیاقت ) درخور لنجیدن . بیرون کشیدنی . آختنی . آهختنی . که لنجیدن و آختن آن ضروری است .