کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیر صمیمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
من غیر
لغتنامه دهخدا
من غیر. [ م ِ غ َ ] (حروف جر + اسم ) کلمه ٔ نفی یعنی بدون و بجز. (ناظم الاطباء).
-
ابوبنات غیر
لغتنامه دهخدا
ابوبنات غیر. [ اَ بو ب َت ِ غ َ ] (ع ص مرکب ) سخت دروغزن . کذّاب . (المزهر).
-
بنات غیر
لغتنامه دهخدا
بنات غیر. [ ب َ ت ُ ی َ ] (ع اِ مرکب ) کذب . باطل . || دواهی . (از المرصع).
-
جستوجو در متن
-
صمیمی
لغتنامه دهخدا
صمیمی . [ ص َ ] (ص نسبی ) منسوب به صمیم . رجوع به صمیم شود. یکدل . صدیق یکتا. همدل . یگانه . چنانکه گذشت یکی از معانی صمیم خالص ، است و این یا، را به آخر آن افزوده اند مانند ضروری ...
-
انتیم
لغتنامه دهخدا
انتیم . [ اَ ] (فرانسوی ، ص ) خودمانی . صمیمی : خیلی با هم انتیم هستند.
-
خانه یکی
لغتنامه دهخدا
خانه یکی . [ ن َ / ن ِ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) باشندگان در یک خانه . (ناظم الاطباء). همخانه . (آنندراج ). نعت است برای ساکنان در یک خانه : بنگر قلمتراش چه با خانه میکنداز همدمان خانه یکی در امان مباش . تأثیر (ازآنندراج ). || (اِ مرکب ) یار. رفیق . همد...
-
یک جان
لغتنامه دهخدا
یک جان . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) یکدل . (از آنندراج ). دوست . (ناظم الاطباء). صمیمی . متحد.- یک جان شدن ؛ متحد و متفق شدن . صمیمی شدن . یکی شدن : تا من و توها همه یک جان شوندعاقبت مستغرق جانان شوند.مولوی .
-
وفادار
لغتنامه دهخدا
وفادار. [ وَ ] (نف مرکب ) وفادارنده . کسی که در دوستی ، زناشوئی یا خدمت به مردم ، صادق و صمیمی باشد.باوفا. پابرجا و استوار در نگاهداشت پیمان و وفا.
-
هم آخور
لغتنامه دهخدا
هم آخور. [ هََ خُرْ ] (ص مرکب ) دو چارپای را گویند که در یک آخور علوفه خورند. || به کنایه دودوست صمیمی را گویند به حالت تحقیر و خوار شمردن .
-
مساجرة
لغتنامه دهخدا
مساجرة. [ م ُ ج َ رَ ](ع مص ) با کسی دوستی داشتن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). با همدیگر دوستی کردن . (منتهی الارب ). مصاحبت کردن و صمیمی بودن با کسی . (اقرب الموارد).
-
وفادار ماندن
لغتنامه دهخدا
وفادار ماندن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) در دوستی ، زناشوئی یا خدمت به مردم صادق و صمیمی ماندن . (فرهنگ فارسی معین ): آن زن در تمام مدت عمر به شوهرش وفادار ماند.
-
لامبال
لغتنامه دهخدا
لامبال . (اِخ ) ماری ترزلوئی دوساو واکارینیان پرنس دو. دوست صمیمی ماری آنتوانت . مقتول در کشتار سپتامبر 1792. مولد تورن به سال 1749 م .
-
خانه خواه شدن
لغتنامه دهخدا
خانه خواه شدن . [ ن َ / ن ِ خوا / خا ش ُ دَ ] (مص مرکب ) یگانه شدن . صمیمی شدن . رفیق و بی تکلف شدن .
-
کلیتوس
لغتنامه دهخدا
کلیتوس . [ کْلی / ک ِ ] (اخ ) سردار سپاه و دوست صمیمی اسکندر بود که جان او را در جنگ گرانیک نجات داد اما خود سرانجام بدست اسکندر کشته شد. (از ایران باستان ج 2 ص 1727 تا 1737).