کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیرتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غیرتی
لغتنامه دهخدا
غیرتی . [ غ َ رَ ] (ص نسبی ) رشکین و غیور. غیرتمند. || آنکه دارای ناموس و نگهدار آبروو شرف باشد. (از ناظم الاطباء). رجوع به غیرت شود.
-
واژههای مشابه
-
غیرتی سمنانی
لغتنامه دهخدا
غیرتی سمنانی . [ غ َ رَ ی ِ س ِ ] (اِخ ) شاعر قرن دهم هجری ، معاصر سام میرزا.وی به کرباس فروشی اشتغال داشت . این مطلع از اوست :ز سبزه گلرخ من بر سمن نقاب کشیدز مشک ناب عجایب خطی بر آب کشید. (تحفه ٔ سامی ص 147).رجوع به تذکره ٔ شعرای سمنان شود.
-
غیرتی شیرازی
لغتنامه دهخدا
غیرتی شیرازی . [ غ َ رَ ی ِ شی ] (اِخ ) صادقی کتابدار در مجمع الخواص آرد: غیرتی از بزرگان شیراز بود (در حدود قرن دهم هجری ) و در اقسام شعر دست داشت . این ابیات از اوست :رشکم آید که بعشق از غم مهجوری گل هیچکس منع جگرخواری بلبل نکند.شبها که روی دل به خ...
-
غیرتی کشمیری
لغتنامه دهخدا
غیرتی کشمیری . [ غ َرَ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) محمد عاقل خان . شاعر عهد محمدشاه پادشاه دهلی . (از صبح گلشن ص 301). در همین کتاب اشعاری از وی آمده است ، ولی بنظر میرسد که از غیرتی شیرازی باشد چه بعضی از ابیات آن در تذکره ها به غیرتی شیرازی نسبت داده شده است ...
-
بی غیرتی
لغتنامه دهخدا
بی غیرتی . [ غ َ / غ ِ رَ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی غیرت . بی ناموسی . بی شرفی . بی حیایی . بی دردی . بی عاری . که رشگن نبود بر ناموس خود. رکاکت . بی رگی : لیکن بحساب کاردانی بی غیرتی است بی زبانی . نظامی .رجوع به غیرت و بی غیرت شود.
-
جستوجو در متن
-
لشی
لغتنامه دهخدا
لشی . [ ل َ ] (حامص )عمل مردم لش . بی عاری . بی غیرتی . و رجوع به لش شود.
-
کشیخانی
لغتنامه دهخدا
کشیخانی . [ ک َ ] (حامص ) دیوثی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ). قوادی . بی غیرتی . بی عصمتی . کشخانی .
-
دیوثی
لغتنامه دهخدا
دیوثی . [ دَی ْ یو ] (حامص )حالت و عمل دیوث . بی غیرتی درباره ٔ زن خویش و حریف دادن وی . (ناظم الاطباء). قرمساقی . قیادت . زن بمزدی .
-
ریشمالی
لغتنامه دهخدا
ریشمالی . (حامص مرکب ) دیوثی . بی حمیتی . بی غیرتی . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ) (از غیاث اللغات ).
-
زردگوشی
لغتنامه دهخدا
زردگوشی . [ زَ ] (حامص مرکب ) بی غیرتی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). عمل زردگوش : همی خواهد که سازد بوالهوس از سرخ رویانت سیه رو باد هر کو کرد آخرزردگوشی را. ظهوری (از آنندراج ).رجوع به زردگوش شود.
-
یسار
لغتنامه دهخدا
یسار. [ ی َ ] (ص ) روی و سیمای نامبارک و نامیمون . (ناظم الاطباء). شخصی را گویند که او میمنت ندارد و دیدن روی او نامبارک است . (برهان ). شوم و نامبارک . (آنندراج ) : نشسته مدعیانند از یمین و یسارخدای را که بپرهیز از یساری چند. ظهوری (از آنندراج ).غیر...
-
بی حمیتی
لغتنامه دهخدا
بی حمیتی . [ ح َمی ی َ ] (حامص مرکب ) بی غیرتی . بی عار و ننگی : بی حمیتی پسر کاکو و دیلمان و گردان ایشان را دیده ام . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 533). و اگر دیگر چون رضا (ع ) با دیگری بسازد و صلحی کند... آن را بمداهنه وبی حمیتی و نااهلی منسوب سازد. (کتاب...
-
بی همتی
لغتنامه دهخدا
بی همتی . [ هَِ م ْ م َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی همت . عدم توکل و کوشش . کاهلی . || بی ثباتی . (ناظم الاطباء). || بی هوسی . || نامردی . || بی غیرتی . (ناظم الاطباء) : گفتم بی همتی باشد که طالب از اینجا به ترمذ رود. (انیس الطالبین ص 175).